هوش هیجانی یعنی شناخت احساسات خود و دیگران و استفاده از آن برای اتخاذ تصمیمهای مناسب در زندگی.
نخستینبار در دهه نود، روانشناسی به نام سالوی Peter Salovey، اصطلاح «هوش هیجانی» را برای بیان کیفیت و درک احساسات افراد، همدردی با احساسات دیگران و توانایی اداره مطلوب خلقوخو، به کار برد. هوش هیجانی عاملی است که هنگام شکست، در شخص انگیزه ایجاد میکند و به واسطه داشتن مهارتهای اجتماعی بالا، منجر به برقراری رابطه خوب با مردم میشود.
نظریه «هوش هیجانی»، دیدگاه جدیدی درباره پیشبینی عوامل مؤثر بر موفقیت و همچنین پیشگیری اولیه از اختلالهای روانی فراهم میکند که تکمیلکننده علومشناختی، علوم اعصاب و رشد کودک است.
گلمن Daniel Goleman – از پایهگذران مفهم هوش هیجانی- در گفتوگویی میگوید:
«هوش شناختی در بهترین شرایط، تنها عامل بیست درصد از موفقیتهای زندگی است. هشتاد درصد موفقیتها به عوامل دیگر وابسته است و سرنوشت افراد در بسیاری از موقعیتها، در گرو مهارتهایی است که هوش هیجانی را تشکیل میدهند. هوش هیجانی، بهترین پیشبینیکننده موفقیت افراد در زندگی و نحوه برخورد مناسب با استرسهاست. هوش هیجانی با توانایی درک خود و دیگران (خودشناسی و دیگرشناسی)، ارتباط با مردم و سازگاری فرد با محیط پیرامون خویش، پیوند دارد. به عبارت دیگر، هوش غیرشناختی، پیشبینی موفقیتهای فرد را میسر میسازد و سنجش و اندازهگیری آن به منزله اندازهگیری و سنجش تواناییهای شخص برای سازگاری با شرایط زندگی و ادامه حیات در جهان است.»
اصلا هوش چیست؟
با وجود اینکه آزمونهای بیشماری برای اندازهگیری هوش ساخته شده است، هنوز ماهیت هوش یا حتی آنچه این آزمونها اندازه میگیرند، کاملا روشن نیست. کوششهای بسیاری برای حل این ابهامها صورت گرفته؛ کوششهایی که رویکردشان به این مسئله و نتیجه کوششی که هریک از این رویکردها دارند، متفاوت است.
از میان تعاریف بسیار درباره هوش، این تعریف از همه معقولتر به نظر میرسد:
«هوش توانایی یادگیری و کاربرد مهارتهای لازم برای سازگاری با نیازهای فرهنگ و محیط فرد است.»
هیجان
صدها گونه هیجان وجود دارد که برای بسیاری از آنها نامی نداریم. همه آنها را میتوانیم ذیل چند دسته کلی، تحت عنوان «هیجانات اصلی» گرد آوریم که عبارتند از شادی، تعجب، غم، خشم، نفرت، ترس، ولی به راستی، «هیجان» چیست؟
هیجان نیز مانند هوش، اصطلاحی است که در تعریف آن اتفاق نظری وجود ندارد. در واقع، هیچ اصطلاحی در روانشناسی و روانپزشکی نیست که وسعت کاربرد و تعریفناپذیری آن اینچنین هماهنگ باشد.
به هر روی، به دلیل آنکه در پژوهشهای مربوط به هیجان، صرفنظر از هر رویکرد نظری که اساس آن بوده، وجود شش عامل تأیید شده است که میتوان آنها را عناصر ضروری هیجان، به ویژه هیجانات شدید دانست:
1- تجربه ذهنی هیجان؛
2- پاسخهای جسمی درونی، به ویژه آنها که با دستگاه عصبی خودمختار ارتباط دارند؛
3- شناختهای شخصی درباره هیجان و موقعیتهای مرتبط با آن؛
4- جلوههای چهره؛
5- واکنشهای شخص به هیجان؛
6- گرایش به اعمال معیّن.
الگوی هوش هیجانی
گلمن، اجزای هوش هیجانی را در خودآگاهی، خود نظمدهی، انگیزه، همدلی و مهارت اجتماعی در شغل میبیند. در الگوی پنج عاملی گلمن، خودآگاهی هیجانی، نقش محوری دارد.
۱- خودآگاهی یا شناخت عواطف شخصی
عبارت است از توانایی تشخیص و درک هیجانات و انگیزشهای خود و آثار آن بر دیگران. همانگونه که خودآگاهی و تشخیص هر احساسی بروز میکند و توانایی نظارت بر احساسات در هر لحظه برای به دست آوردن بینش و ادراک، محور هوش هیجانی است، ناتوانی در تشخیص احساسات راستین، ما را دچار سردرگمی میکند.
تعریفی که گلمن برای «خودآگاهی» در نظر گرفته، چنین است: «درک عمیق و روشن از احساسات، هیجانات، نقاط ضعف و قوّت، نیازها و سائقهای خود. افرادی که درباره احساسات خود اطمینان و قطعیت دارند، مهارت بیشتری در هدایت و کنترل وقایع زندگی از خود نشان میدهند و در کارهای خود،دقیق هستند. این افراد درباره احساسات شخصی خود، در زمینه اتخاذ تصمیمهای شخصی، از انتخاب همسر گرفته تا شغلی که برمیگزینند، احساس اطمینان بیشتری دارند. امیدواری آنها غیرواقعبینانه نیست و مسئولیتی را قبول میکنند که در حد توانشان باشد. همچنین این افراد با خود و دیگران صادق هستند و خیلی خوب میدانند که هرنوع احساسی تا چه حد بر آنها و اطرافیانشان اثر میگذارد».
شاید گویاترین و نامرئیترین نشانه خودآگاهی، گرایش به خوداندیشی و تفکر باشد. عمدتا افراد خودآگاه، زمانی را برای تنهایی و فکر کردن در خلوت اختصاص میدهند. این روش به آنان اجازه میدهد تا به جای واکنش احساساتی، نسبت به مسائل فکر کنند.
در حقیقت، روش متفکرانه خوداندیشی، همان چیزی است که در اخلاق، «مراقبه» نامیده میشود و سالکان معنوی و اخلاقی در زندگی معنوی خود، آن را پرورش میدهند و وارد تمام عرصههای زندگی خود میکنند.
مراقبه این است که انسان کاملا رقیب باشد. «رقیب» یعنی کسی که رقبه (گردن) میکشد تا اوضاع را زیر نظر داشته باشد. انسان باید رقیب و مراقب خود باشد و بر اعمال خود، اشراف داشته باشد که چه میکند؛ به این معنا که اگر تصمیم گرفت کار خوبی انجام بدهد، زود این تصمیم را اجرا کند و اگر تصمیم گرفت کار بدی انجام دهد، فورا از آن برگردد و البته هر تصمیمی را هم گرفت و کاری را انجام داد، ثبت کند تا در محاسبه سودمند باشد.
۲-خود نظمدهی (به کارگیری درست هیجانها)
توانایی کنترل یا تغییر جهت دادن حالات مخرب، میل به تعویق انداختن اعلام نظر و تفکر پیش از عمل است. کنترل هیجانات به شیوهای مناسب، مهارتی است که به دنبال خودآگاهی ایجاد میشود. افراد کارآمد در این حیطه، بهتر میتوانند از هیجانهای منفی، همچون ناامیدی، نگرانی و تحریکپذیری رهایی یابند و در فراز و نشیبهای زندگی، کمتر با مشکل روبهرو میشوند یا در صورت بروز مشکل، به سرعت میتوانند از موقعیت مشکلزا و ناراحتکننده، به شرایط مطلوب بازگردند. برعکس افرادی که در این حیطه توانایی کمتری دارند، همواره درگیر احساسات درماندهکننده هستند. این توانایی کمک مهمی برای از بین بردن تهدیدهای محیطی یا کم کردن ضعفهای درونی است.
متناسب با اینکه ما هیجانات را مدیریت کنیم یا هیجانها بر ما مدیریت داشته باشند، نتایج و رخدادهای گوناگونی اتفاق خواهند افتاد. مدیریت هیجانهای مثبت هم به اندازه هیجانهای منفی مهم است. شمار بسیاری از افراد هوش بالایی دارند، ولی کارهایی نه چندان عاقلانه انجام میدهند؛ چون مدیریت هیجان ندارند. در واقع، در موارد گوناگون، هیجان بر آنها مدیریت میکند. هوشمندی از نظر هوش هیجانی، با مدیریت هیجانی همراه است. ما در فرهنگ اصیل و بومی خود، موارد بسیاری داریم که معنای این مسئله را بیان میکند.
در تحقیقات صورت گرفته، از فنون گوناگونی در مدیریت هیجانها استفاده میشود که یکی از آنها استفاده از «چراغ راهنما» است؛ یعنی زمانی که گردبادی از هیجانها به ما هجوم میآورد، با توجه به مفهوم «چراغ راهنما»، باید پیش از اینکه کاری انجام دهیم، تأمل کنیم. اینگونه فنون کمک میکنند که فرد بهتر زمام امور خود را در موارد هیجانی به کار گیرد.
۳- انگیزه (برانگیختن خود)
علاقه بسیار به انجام کار و دنبال کردن اهداف با انرژی و پشتکار است. افراد دارای این مهارت در هر کاری که به عهده میگیرند، بسیار مولد و اثربخش خواهند بود. این مؤلفه مربوط به تمرکز هیجانها برای دستیابی به اهداف با قدرت، اطمینان، توجه و خلاقیت است. افراد خودانگیخته، ارضا و سرکوب خواستهها را به تأخیر میاندازند و غالبا به تکمیل عملی میپردازند. آنها همواره در تکاپو و حرکت هستند و دوست دارند همیشه مؤثر و مولد باشند.
از نظر گلمن، «خودانگیزی» سائق پیشرفت و کوششی برای رسیدن به حد مطلوبی از کمال است. افرادی که این ویژگی را دارند، همیشه در کارهایشان، نتیجه محورند و انگیزه بسیاری در آنها برای رسیدن به هدفها و استانداردها وجود دارد. بهطورکلی، «خودانگیختگی» صفتی ضروری برای افراد است؛ زیرا از این راه میتوان به پیشرفت مورد انتظار رسید.
۴-همدلی (شناخت عواطف دیگران)
برپایه خودآگاهی بنا میشود. هر قدر نسبت به احساسات خودمان آگاهتر باشیم، در دریافتن احساسات دیگران ماهرتر خواهیم بود. کسانی که از همدلی بالایی برخوردار باشند. به علایم اجتماعی ظریفی که نشاندهنده نیازها یا خواستههای دیگران است، توجه بیشتری نشان میدهند.
همدلی، اساس مهارت اجتماعی است. افراد همدل با سرنخهای ظریف اجتماعی و تعاملهایی که نشانه نیازها و خواستههای دیگران باشند، مأنوس و آشنایند. این مهارت افراد را در حیطههایی که مستلزم مراقبت و توجه به دیگران است، مانند آموزش، مدیریت و فروش، توانمند میسازد. «همدلی» به این معنا نیست که تمام احساسات طرف مقابل را تأیید و تحسین کنیم، بلکه بیشتر به معنای تأمل و ملاحظه احساسات دیگران است.
۵-مهارت اجتماعی (هنر حفظ ارتباطها)
مهارت در اداره کردن و مدیریت رفتار خود و دیگران است تا به توانایی رهبری در گروه و ترغیب دیگران نیز دست یابیم. بخش عمدهای از هنر برقراری ارتباط، مهارت کنترل عواطف در دیگران است. مهارت در این حیطه، با توانایی مشترک در کنترل هیجان خود و تعامل سازگارانه با دیگران همراه است.
به نظر گلمن، افرادی که میخواهند در ایجاد رابطه با دیگران اثرگذار باشند. باید توانایی تشخیص، تفکیک و کنترل احساسات خود را داشته باشند، سپس از راه همدلی، پیوند مناسبی برقرار کنند. این مهارت فقط شامل دوستیابی نمیشود، گرچه افرادی که این مهارت را دارند، به سرعت فضایی دوستانه با افراد ایجاد میکنند؛ ولی این مهارت بیشتر به دوستیابی هدفمند مربوط میشود. این افراد به راحتی میتوانند مسیر فکری رفتار دیگران را در سمتی که میخواهند، هدایت کنند.
کاربرد هوش هیجانی
افرادی که دارای هوش هیجانی بالایی هستند، هنر مراوده با مردم و مهارت کنترل و اداره احساسات دیگران را دارند. این مهارتها، محبوبیت، قوه رهبری و نفوذ شخصی را تقویت میکند و فرد را در هرگونه فعالیت اجتماعی و ارتباط صمیمانه با دیگران موفق میسازد. چنین افرادی با شناخت و بصیرت درونی، که نسبت به تمایلات عاطفی خود و دیگران دارند، بهترین عملکرد را در موقعیتهای گوناگون زندگی بروز میدهند.
هوش هیجانی، آگاهی از احساس و استفاده از آن برای اتخاذ تصمیمهای مناسب در زندگی و توانایی تحمل ضربههای روحی و مهار آشفتگیهای روانی است و اعتماد به نفس و کنترل درونی افراد را افزایش میدهد. بنابراین، آنها را در مقابل مشکلات خانوادگی و اجتماعی، جرم و جنایت، اختلالهای روانی و رخدادهای ناگهانی، ایمن میسازد. در نتیجه، خانوادهای سالم و مستحکم و در پی آن، جامعهای سرشار از آرامش و امنیت به ارمغان میآورد.
پژوهشها نشان میدهد که هوش هیجانی بر بهداشت روانی افراد تأثیر مثبت دارد و راهبرد مؤثری برای توانمندسازی خانوادههاست. نکته مهم و قابل توجه این است که هوش هیجانی هنگام تولد، تثبیت شده نیست و میتوان با آموزشهای لازم و پرورش خودآگاهی، هوش هیجانی را در افراد پرورش داد و استحکام بخشید. بنابراین، با آموزش شیوههای پرورش هوش هیجانی، به گروههای خانواده، به ویژه والدین، میتوان به بهداشت روانی خانواده و در نتیجه، افزایش سطح سلامت روانی جامعه کمک شایانی کرد.
برای «هوش هیجانی» کاربردهای بسیاری بیان شده است که میتوان مجموع آن را در پنج حیطه اصلی خلاصه کرد: آموزش، مدیریت منابع انسانی، سیاست، بازاریابی و پویایی خانواده.
چگونه هوش هیجانی خود را افزایش دهیم؟
یادگیری هیجانی از نخستین لحظات زندگی آغاز میشود و در سراسر دوره کودکی تا دوره نوجوانی ادامه مییابد و در تمام مراحل زندگی، قابل افزایش است. امروزه روانشناسان میکوشند با برگزاری کارگاههای آموزشی، ارائه کتابها و مقالات علمی-کاربردی در زمینه افزایش هوش هیجانی، به علاقهمندان خدمت کنند. در اینجا، مناسب است به راهکارهایی برای افزایش هوش هیجانی اشاره شود.
نخستین گام برای رسیدن به هوش هیجانی بالاتر این است که خودهشیاری خود، یعنی درک خود از احساسات و عواطف خویشتن و دیگران را افزایش دهید. شما تنها در صورتی می توانید هیجانات خود را به منظور دستیابی به بهترین نتیجه مدیریت کنید که قبل از آن بتوانید این هیجانات را بشناسید. در طی فرایند رشد هوش هیجانی، برچسب گذاری هیجانات و تشخیص اعمال و رفتارهای مبتنی بر آنها از اهمیت کلیدی برخوردار است. هنگامی که نسبت به احساسات و هیجانات خودآگاه تر و هشیارتر باشید، تشخیص هیجانات دیگران نیز برای شما آسانتر میشود.
۱-هیجانات خود را برچسبگذاری کنید
هیجانات خود را برچسبگذاری (نامگذاری) و دستهبندی کنید. برچسبگذاری با دادن نام به هیجانات به شما در شناسایی و مدیریت آنها کمک می کند. هرگاه که احساس و هیجانی در درون شما شکل گرفت، بکوشید که به سرعت آن را شناسایی کنید. آیا ترس است یا ناامنی یا حسادت یا خشم یا سرخوشی یا اندوه یا تعجب یا ترکیبی از این هیجانات؟
همچنین عوامل به وجود آورنده این هیجانات را نیز شناسایی کنید. برای مثال، ممکن است یک فرد خاص باعث برانگیختن حس حسادت در شما شود چرا که فکر می کنید او از شما موفقتر است. چه چیزی باعث بروز هیجانات خاصی در شما میشود؟ چه عواملی شما را عصبانی یا دلخور میکند؟ چه چیزی موجب شادی یا ناراحتی شما میشود؟ منشأ هیجانات مثبت و مخرب در شما چیست؟
۲-درون خود را بشناسید
مهم ترین کاری که باید برای ایجاد تغییر در اندیشه، عمل و رفتار خود انجام دهیم چیست؟ پاسخ این است: آگاه و هوشیار بودن نسبت به اندیشه ها و اعمال و رفتارهای متعاقب آنها، برای آنکه تغییری به وجود آورید، باید بدانید که چه چیزی را باید تغییر دهید و بهبود بخشید. کلید دست یافتن به هوشیاری و آگاهی هیجانی این است که درون خود را بشناسید. آیا میدانستید که ورزشکاران حرفهای پیش از شرکت در مسابقات برای شناسایی و غلبه بر هیجانات خود آموزش میبینند؟ این مبتنی بر همین اصل است که می گوید اگر هیجانات خود را بشناسید و آنها را کنترل کنید، اجازه نخواهید داد که بر عملکرد و کارایی شما تأثیر بگذارند.
به گذشته برگردید، درباره همه موارد اخیری فکر کنید که هیجانات شما باعث شده عملکرد خوبی از خود نشان ندهید و تأثیر منفی بر اعمال و رفتار شما گذاشته باشند. آیا اجازه ندادهاید که مسائل و موضوعات کماهمیت بر عملکرد شما تأثیر بگذارند؟ اگر از نقاط ضعف و قوت خود آگاه باشید، دستیابی به اهداف برایتان آسانتر خواهد بود. در این صورت جایی برای ناامیدی، ناکارآمدی و درماندگی باقی نمیماند.
۳-برای شناسایی نقاط قوت و ضعف خود وقت بگذارید
– فهرستی از همه نقاط قوت و ضعف خود تهیه کنید.
– یک آزمون ارزیابی شخصیت و روان شناسی بدهید تا به شما در کشف مهارتها، تواناییها، ضعفها و ارزشهایتان کمک کند.
– از افراد مورد اعتماد خود بازخوردهای هدفمند و سازنده بگیرید.
– یکی از روش های بسیار عالی برای افزایش خودهشیاری نگارش است. یعنی قلم به دست بگیرید و به صورت آگاهانه افکار و احساساتی که به ذهنتان میآید و تجربه می کنید را بنویسید. بنویسید که چه احساسی را تجربه می کنید؟ واکنش های روانشناختی شما به احساسات و هیجاناتی که دارید چیست؟ آیا نسبت به هیجانات خود واکنش های فیزیکی دارید، مانند افزایش ضربان قلب، عرق کردن کف دست و افزایش ضربان نبض و غیره؟
۴-به طور مرتب هیجانات خود را چک کنید
به طور پیوسته و مداوم هیجانات و احساسات خود را چک و بررسی کنید. منشأ هیجانات خاص را پیدا کنید. آیا به خاطر حرفی که رئیس شما امروز صبح به شما گفته است، احساس بی حالی و بی حوصلگی می کنید؟ آیا به دلیل دعوایی که با همسر خود داشته اید احساس عصبانیت و دلخوری دارید؟ آیا در نتیجه این هیجانات یا احساسات علائم روان شناختی خاصی را تجربه می کنید؟ آیا این هیجانات روی زبان بدن، حرکات اعضای بدن، حرکات صورت و سخنان شما تأثیر گذاشته است؟ آیا دیگران میتوانند این هیجانات را در وجود شما ببینند و تشخیص دهند؟
۵-از دید سوم شخص نگاه کنید
پژوهشهای انجام شده در زمینه برچسبگذاری هیجانات نشان دادهاند که وقتی خودمان را از هیجانات مان جدا کنیم یا آنها را به صورت عینی و بیرونی مشاهده کنیم، به خودهشیاری بالاتری دست می یابیم. پس دفعه بعد که خواستید احساسات خود را بررسی کنید، به جای آنکه بگویید «من ناامید هستم» بگویید: «علیرضا(نام خودتان) ناامید است». اگر این کار برایتان غیرطبیعی و مضحک جلوه می کند، میتوانید بگویید: «من در این لحظه احساس اندوه می کنم» یا «یکی از احساساتی که همین الان دارم، احساس اندوه است».
اینها روش هایی هستند که به کمک آنها از احساسات خود فاصله میگیرید و اجازه نمی دهید که تحت سلطه احساسات خود قرار گیرید. شما با این کار در اصل احساسات خود را به عنوان یک تکه از اطلاعات یا دانش در نظر میگیرید و در نتیجه آنها را مسلط بر خود نمیدانید.
۶-هیجانات همیشه نیازمند اصلاح نیستند
شما همیشه مجبور نیستید که با هدف اصلاح و تصحیح هیجانات خود در پی شناسایی آنها برآیید. خودهشیاری ارتباطی با اصلاح هیجانات ندارد؛ بلکه به این معناست که هیجانات خود را بشناسید و به آنها اجازه دهید که عبور کنند نه اینکه بر شما تأثیر منفی بگذارند. ما در جامعه به گونه ای شرطی شدهایم که برخی هیجانات را بد قلمداد کنیم و به اشتباه به این باور رسیدهایم که اگر این احساسات را تجربه کنیم آدم بدی هستیم.
هیجانات خوب و بد ندارند. آنها فقط هیجان یا احساس هستند، نه خوباند و نه بد. بنابراین نیازی نیست که هیجانات به اصطلاح «بد» را پس بزنید. با گفتن این جمله که «من دارم حس حسادت را تجربه می کنم» به وجود این احساس در درون خود اعتراف کنید. سپس چند نفس عمیق بکشید تا آن احساس از شما گذر کند و برود. به جای اینکه آن هیجان را انکار کنید و در برابر آن مقاومت کنید، با آرامش به وجود آن اعتراف کنید تا اینکه خود به خود عبور کند. انگار و مقاومت در برابر هیجان، باعث تشدید و تقویت آن می شود.
۷-یاد بگیرید که هیجانات را بر اساس واکنشهای فیزیولوژیکی بشناسید
هیجانات ما اغلب اوقات دارای آثار و جلوه های جسمی و فیزیکی هستند. برای مثال، ممکن است پیش از یک مصاحبه شغلی یا یک سخنرانی مهم دچار احساس اضطراب و نگرانی شوید. آیا تا به حال برایتان پیش نیامده است که در مسیر رفتن به یک قرار ملاقات با کسی که مدت ها او را دوست داشته اید قلب شما از لذت هیجان به تپش افتاده باشد؟ احساس عصبانیت باعث میشود کف دستها عرق کند و ماهیچهها سفت شوند.
این ها تنها چند مورد از واکنشهای فیزیولوژیکی ما نسبت به هیجانات است. تحقیقات ثابت کرده است که برخی از هیجانات موجب تحریک شدید اعضای خاصی از بدن انسان میشوند. هریک از هیجانات شش گانه اصلی شامل ترس، شادی، خشم، اندوه، نفرت و تعجب دارای الگوهای منظمی از واکنش های جسمی هستند.
۸-الگوهای تکرار شونده را بشناسید
این یکی از مؤثرترین بخش های خودشناسی است. علم عصبشناسی به شما در درک بهتر این فرآیند کمک میکند. مغز ما به طور ذاتی تمایل دارد که از گذرگاههای عصبی موجود استفاده کند تا اینکه بخواهد گذرگاه های تازهای به وجود آورد. این لزوما به این معنا نیست که الگوهای موجود و تثبیت شده خدمت رسانی مطلوب را برای ما انجام میدهند یا نمیتوان آنها را تغییر داد.
برای مثال، هنگامی که شخصی عصبانی میشود ممکن است به جای آنکه خشم خود را بروز دهد آن را بخورد. این موضوع برای آن فرد به یک الگوی هیجانی تبدیل شده و عمیقا در ذهن او رسوخ کرده است. با این حال، فرد میتواند با آگاهی از این الگو، در صدد تغییر آن برآید و رفتار دیگری از خود نشان دهد، در این حالت فرد به جای آنکه صرفا به هیجان خود واکنش نشان دهد، به آن پاسخ آگاهانه میدهد.
۹-از آنچه درباره هیجانات خود میدانید استفاده کنید
هیجانات دادهها و اطلاعات مهمی هستند که به شما کمک میکنند مسائل را با نگاه روشنتر و عینیتر ببینید و ارزیابی کنید. هیجانات خود را سرکوب نکنید و نادیده نگیرید، با آنها مبارزه نکنید و در آنها غرق نشوید. در عوض، کتابخانه ارزشمندی از تجربیاتی که در مورد هیجانات خود دارید به وجود آورید و از آن بهره برداری کنید. هدف از رسیدن به هشیاری هیجانی این است که توجه خود را معطوف این هیجانات کرده و آنها را برای رسیدن به نتایج دلخواه به کارگیریم.
۱۰-بازخورد و نقد سازنده را بپذیرید
یکی از بهترین راه ها برای افزایش آگاهی و هشیاری نسبت به هیجانات این است که بازخوردها و نقدهای دیگران را با آغوش باز پذیرا باشید. برای مثال، ممکن است دوستی به شما بگوید که هروقت درباره موفقیت ها و دستاوردهای خود صحبت میکند در شما احساس حسادت یا نفرت نسبت به آن دوست پیدا می شود. این انتقاد باعث می شود که شما هیجانات و تکانههای هیجانی خود را بهتر و بیشتر بشناسید.
منبع: یک پزشک