مجله اینترنتی ، مجله سبک زندگی ، مجله موفقیت ، کپشن ، مجله سلامت ، مجله فناوری ، مجله پیشرفت ، مجله آشپزی ، گردشگری....

واگذاری رایگان سگ،گربه و انواع حیوانات مجاز خانگی

چی فان درستاد ساماندهی اینترنتی وزارت ارشاد ایران ثبت گردیده است

و تمام مطالب و محتوای این وب سایت طبق قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد و فعالیت میکند.

پس از انتخاب حیوان خانگی مورد نظر برای دریافت فرم درخواست واگذاری رایگان حیوانات

اینجا کلیک کنید

پس از بارگزاری صفحه و بر روی دکمه قبول میکنم کلیک کنید.

و از قسمت نظرات درخواست خود را ارسال کنید.

افرادی که واجد شرایط نیستند به هیچ وجه درخواست ارسال نکنند.

۷۰ مطلب با موضوع «شعر» ثبت شده است

دوباره به من باز می‌گردی،و تا ابد،میمانی

قادر نیستم با کلمات بیان کنم‌.
حسرتی که در من است ،
در کلمات نمی‌گنجد.
اما در خالی آغوش گشوده‌ام،
در جریان خون رگ‌های بازوانم ،
در هر ضربان قلب من ،
تو ،
طنین انداز می‌شوی،
عبور می کنی ،
دوباره به من باز می‌گردی ،
و تا ابد ،
می‌مانی.

تو از عمق وجودم ،
سرچشمه می‌گیری .
اما ،
هر نفس،
در سرمای وجود من ،
یخ می‌زند ،
منجمد می‌شود،
و به یادم می‌آورد،
تو،
همان کسی هستی،
که ،
دوباره ،
و دوباره
مرا ترک‌ گفت.

۰ نظر
Mahdiyar 27

این،من هستم که نجوا می‌کنم

به راستی، «عاشق» شدم.
در عصب دستهایم،
جریانی از طلا میگذرد .
به راستی، «من »هستم .
در هر برگی از درخت
که ناگهان خواهد افتاد ،
در هر رویش جوانه  تازه و لطیف ،
در رسیدن سیبهای کال.

در گوش سبز بهار
این، من هستم که نجوا میکنم؛
در دیشب تاریک ،
در نور آبی دریا ،
«مرگ » غرق شد !

۰ نظر
Mahdiyar 27

در میان شکوفه‌های گیلاس وحشی

در میان شکوفههای گیلاس وحشی
که عطرشان  آشوب درونم را به زانو درآورد،
بی رمق و لرزان ایستادم.
در حالیکه تو ایستاده در پشت سرم و تندتر از جریان آب دستهایم را  محکم گرفتی و بوسیدی
سپس
درخت گیلاس بود
و فقط
درخت گیلاس بود
که ما را نظاره میکرد.

۰ نظر
Mahdiyar 27

بر فراز روز بی‌رمق تاریک،چون ماه سبز رنگ ، می‌درخشم

در میان دستان عاشق تو،
من فقط نوای خش خش ،
برگها هستم.
 بوسه از لب های گرم تو،
عطری برمیانگیزد 
که  مرا میگوید ؛ تو با من می‌مانی.
عطری برمیانگیزد 
که مرا میگوید ؛شب  ما میگذرد.

در میان دستان  عاشق تو،
من نور میشوم،
و بر فراز روز بیرمق تاریک ،
چون ماه سبز رنگ ، می‌درخشم.
اما ،
تو ناگاه حس میکنی  ،
که لبهایم  قرمز  شده است.
با مزه شور خونی
که از  آن سرازیر است .

۰ نظر
Mahdiyar 27

صبح‌پیشانی او چون روز محشر سر زند

جلوه‌اش گاهی کریم‌العفو شد گاهی حسن

من گمان کردم عوض کرده‌ست خالق پیرهن

 

عقل را پای رسیدن نیست آنجایی که عشق

در مصاف تیغ ابرویش به تن دارد کفن

 

ابر لطفش در زمین نگذاشت فصلی جز بهار

از قدم‌هایش نمانده هیچ ردی جز چمن

 

چونکه او باشد شفیع ما به روز رستخیز

می‌شود بار گناه من به دوزخ طعنه‌زن

 

 صبح‌پیشانی او چون روز محشر سر زند

چاره‌ای بر ما نمی‌ماند به غیر از سوختن

 

کاسه‌ها لبریز خواهد شد اگر روزی شود

قطره‌ای از صبر او بین دو عالم سرشکن

 

حسن رو کرد و "خیال" هستیم از دست رفت

در بساطم نیست چیز دیگری جز باختن

۰ نظر
Mahdiyar 27