هوش هیجانی یعنی شناخت احساسات خود و دیگران و استفاده از آن برای اتخاذ تصمیمهای مناسب در زندگی.
نخستینبار در دهه نود، روانشناسی به نام سالوی Peter Salovey، اصطلاح «هوش هیجانی» را برای بیان کیفیت و درک احساسات افراد، همدردی با احساسات دیگران و توانایی اداره مطلوب خلقوخو، به کار برد. هوش هیجانی عاملی است که هنگام شکست، در شخص انگیزه ایجاد میکند و به واسطه داشتن مهارتهای اجتماعی بالا، منجر به برقراری رابطه خوب با مردم میشود.
نظریه «هوش هیجانی»، دیدگاه جدیدی درباره پیشبینی عوامل مؤثر بر موفقیت و همچنین پیشگیری اولیه از اختلالهای روانی فراهم میکند که تکمیلکننده علومشناختی، علوم اعصاب و رشد کودک است.
گلمن Daniel Goleman – از پایهگذران مفهم هوش هیجانی- در گفتوگویی میگوید:
«هوش شناختی در بهترین شرایط، تنها عامل بیست درصد از موفقیتهای زندگی است. هشتاد درصد موفقیتها به عوامل دیگر وابسته است و سرنوشت افراد در بسیاری از موقعیتها، در گرو مهارتهایی است که هوش هیجانی را تشکیل میدهند. هوش هیجانی، بهترین پیشبینیکننده موفقیت افراد در زندگی و نحوه برخورد مناسب با استرسهاست. هوش هیجانی با توانایی درک خود و دیگران (خودشناسی و دیگرشناسی)، ارتباط با مردم و سازگاری فرد با محیط پیرامون خویش، پیوند دارد. به عبارت دیگر، هوش غیرشناختی، پیشبینی موفقیتهای فرد را میسر میسازد و سنجش و اندازهگیری آن به منزله اندازهگیری و سنجش تواناییهای شخص برای سازگاری با شرایط زندگی و ادامه حیات در جهان است.»