همینکه که به دنیا آمدی از تمام فرصتها محروم کردنت،
کاری میکنند که احساس حقارت کنی،
دردت را چنان بزرگ میکنند که دیگر نتوانی چیزی را،احساس کنی.
باید قهرمان طبقه کارگر بود،این آن چیزیست که باید باشد،
در خانه آزارت میدهند،و در مدرسه به جانت می اُفتند،
اگه باهوش و تیز باشی ازت متنفر میشوند،از احمقها هم که بدشان می آید.
و تو،تا به تمامی خُل مزاج نشوی،نمی توانی از قواعدشون پیروی کنی.
باید قهرمان طبقه کارگر بود،این آن چیزیست که باید باشد،
آن گاه که بیست سال آزگار شکنجهات دادند،و مرعوبت کردند،
بعد توقع دارند که شغلی برای خودت دست و پا کنی،
از آن جایی که پُری از ترس و هراس،دیگر نمی توانی کاری را به خوبی انجام بدهی.
باید قهرمان طبقه کارگر بود،این آن چیزیست که باید باشد.
با مذهب،س ک س و تلویزیون،منگ نگهات میدارند،
تو هم فکر میکنی که خیلی زرنگی،بی طبقه و آزادی!
و تا آنجایی که من میبینم،تو یک احمق بیش نیستی.
باید قهرمان طبقه کارگر بود،این آن چیزیست که باید باشد.
آن ها هنوز به تو میگویند،آن بالا بالاها جایی برای تو هست،
ولی اول باید یاد بگیری که بخندی وقتی که داری می شِکَنی،
اگر بخواهی مانند همه ی آن جماعت بالا نشین باشی.
باید قهرمان طبقه کارگر بود،این آن چیزیست که باید باشد.
اگر میخوای یک قهرمان باشی،خب بیا دنبال من،
اگر میخوای یک قهرمان باشی،خب بیا دنبال من.
بیشتر بخوانید:کسی تکانی به خودش نمیدهد،همگان فقط حضور دارند
نویسنده:جان لنون