اگر یک کتابخوان حرفهای باشید، یک سری مناظر یا رفتارهایی که دیگران با کتاب میکنند، به سختی شما را میآزارد.
از منظر بیرونی ممکن است این چیزها، خیلی کوچک به نظر برسند، اما آستانه تحمل کتابخوانها پایین است و هر رفتار از سر بیاحترامی با کتاب و شان واقعی کتابخوانی، آنها را رنجیدهخاطر میکند.
در پایین یک گالری عکس میبینید که تعدادی از این رفتارها را فهرست کرده است. ما هم به دفعات، شاهد این رفتارها یا مناظر بودهایم، اما خیلی وقتها فراموششان کردهایم.
وقتی میبینیم که کسی کتابهای کتابخانهاش را بر اساس رنگ و یا اندازه کتابهای مرتب میکند و متوجه میشویم که با کتاب مانند یک چیز دکوری رفتار میکند:
وقتی به کتابفروشی میرویم و میخواهیم کتابی را کمی ورق بزنیم تا تصمیم بگیریم که آن را بخریم و میبینیم که در لفاف پلاستیکی پیچیده شده و باید از کتابفروش اجازه بگیریم که بتوانیم لفاف را برداریم و گاهی هم او خودش باید با قیچی یا کاتر به کمک ما بشتابد. این هم مزاحمت است و هم یک نوع آلودگی محیط زیست.
جتایتی که برخی کتابخانههای عمومی با کتاب میکنند!
کافی شاپهایی که قفسه کتاب زینتی دارند. این یکی که ظاهرا برای صرفهجویی در فضا، کتابها را برش داده و به شبهکتابخانه چسبانده!
دو دسته کتاب آدم را عصبی میکنند! آنهایی که در حدو یکی دو صفحه هم مقدمه و پیشگفتار و توضیح بیوگرافی و جایگاه ادبی نویسنده ندارند و آنهایی که یک عالم مقدمه و تقدیمنامه دارند و حس میکنی که بیجهت انتشاراتی خواسته حجم کتاب را زیاد کند!
یادش به خیر، وقتی کودک بودم و کتاب خوبی در مخزن کتابخانه عمومی پیدا میکردم و ناگهان میدیدم که صفحاتی از آن کنده شده!
ابتکار یا حماقت: این کتابفروشی برای اینکه خریداران کتاب به جای توجه به جایگاه اصلی کتابها، به روجلدهای جذاب برخی توجه نکنند، همه آنها را در پاکتهای کاغذی قرار داده.
وقتی کتابی قرض میدهی و این طوری تحویل میگیری. من شخصا به هیچ عنوان کتاب قرض نمیدهم، مگر موارد استثنایی. ترجیح میدهم از صفحات مورد نیاز یک دوست عکس بگیرم و برایش اینترنتی ارسال کنم یا حتی ای بوک آن را برایش بخرم، تا اینکه کتاب را به او قرض بدهم.
امان از پست و رفتارهای عجیبی که با کتابها میکنند:
وقتی یک کتاب قطور است و همراه بردنش دشوار میشود. خب، ای بوک را برای همین وقتها گذشتهاند. من ترجیح میدهم که اگر کتابی ای بوک نداشته باشد، از روی صفحاتی که ممکن است بیرون خانه وقت خواندنش را پیدا کنم، عکس بگیرم و با تبلت بخوانم.
این آقا ۲۷ کتاب از آمازون سفارش داد و بعد متوجه شد که این ۲۷ کتاب در ۲۷ بستهبندی جدا برایش ارسال شده!
چسباندن برچسبهای قیمت روی کاور زیبای برخی کتابها:
پیدا شدن قورباغه خشک شده در لابلای یک صفحات کتاب! سناریو را خودتان بنویسید!
کتابسوزانها:
کتاب برای خواندن است! ولی برخی جاها فقط برای دکور:
وقتی کتابی نخ برای نشان کردن دارد و میبینی که کسی برگه کتاب را تا زده:
این یکی را برخی دوست دارند و برخی نه. من شخصا دوست دارم. وقتی یک انتشاراتی قسمت عطف یک سری کتاب دنبالهدار را طوری طراحی میکند که چینش آنها در کتابخانه یک پازل را تکمیل میکند. میشود این کار را هوشمندانهتر هم انجام داد:
این کشیش لهستانی، کتابهای هری پاتر و ارباب حلقهها و کتابهای بودایی را جزو محتواهای مضر تشخیص داده:
کتاب -حتی اگر درسی باشد- شایسته احترام است. این دبیرستان در نیویورک تعداد زیادی کتاب درسی را این طور بیرون دبیرستان قرار داده تا هر کسی که خواست بردارد. اهدای کتابشان شایسته تقدیر است، اما شکلش چندان مناسب نیست:
آدم درمیماند که چطور برخیها حتی کتابهای مقاوم با جلد سخت را هم نابود میکنند:
قفسههای کتاب مظلوم بالا و پایین: چه در فروشگاههای کتاب و چه در کتابخانههای شخصی. بیچاره کتابهایی که شایسته اقامت در طبقههای لوکس میانی که در دسترس هستند؛ تشخیص داده نمیشوند. من شخصا همیشه قفسههای پایین کتابفروشیها را هم با دقت نگاه میکنم، بلکه کتاب مظلومی این وسط پیدا کنم و خیلی وقتها هم موفق بودهام.
کتابهایی که عنوانشان ناخوانا و با فونت بد نوشته میشود:
وقتی کتابی از کتابخانه عمومی میگیری و میبینی که این طوری است:
بمبگذاری بوده؟!
کتابهای جلدمقوایی با کیفیت چاپ پایین که هر چقدر مراقب باشی، بعد از حتی یک بار خواندن ورق ورق میشوند و ظاهری نازیبا پیدا میکنند:
کتابهای با برگههای بههمچسبیده:
برای اینکه رنگ کتابهای بکگراند سفید دکوراسیون اتاق را خراب نکند، کتاب را ۱۸۰ درجه چرخاندهاند:
ظاهرا برای مخفی کردن موبایل:
منبع: یک پزشک