متهمان به عنوان اقوام ما وارد مجتمع شدند. آن‌ها به همسایه‌ها گفته بودند زنگ در ما خراب است و از شهرستان آمده‌اند و نیاز به استراحت دارند و خواسته بودند در را برایشان باز کنند. این افراد آن‌قدر چهره معقولی داشتند که همسایه‌ها حرفشان را باور و در را باز کرده بودند. آن‌ها توپی قفل در خانه ما را شکسته و وارد شده و هرچه پول و طلا و ارز داشتیم، سرقت کرده بودند.
 

دو دوست قدیمی که با ترفندی جدید از خانه‌های مردم در غرب تهران سرقت می‌کردند، در سرنوشتی عجیب تصادف کردند و یکی از آن‌ها قبل از رسیدن به پای میز محاکمه جانش را از دست داد.

 سال ۹۵ بود که تعدادی از شهروندان غرب تهران در شکایاتی جداگانه با فاصله زمانی نزدیک به هم به مأموران پلیس گزارش دادند خانه‌هایشان مورد سرقت قرار گرفته است. نکته عجیب در پرونده‌ها این بود که سارقان خانه شهروندانی را سرقت می‌کردند که در مجتمع‌های بزرگ بودند و به راحتی نمی‌شد وارد آن‌ها شد.

در بازجویی از شاکیان پرونده مشخص شد این سرقت‌ها با ترفند‌های عجیب انجام شده است. شکات به مأموران گفتند سارقان به عنوان یکی از اقوام آن‌ها وارد ساختمان شدند و بعد اموال قابل حمل را با خود بردند. مأموران در بررسی‌های انجام‌شده رد یکی از سارقان را که سابقه‌دار بود، در این پرونده به دست آوردند و در نهایت موفق به شناسایی و بازداشت او شدند. مرد سارق که آرش نام داشت، اعتراف کرد با دوستش سجاد دست به این سرقت‌ها زده است.

او گفت: سجاد از دوستان قدیمی من است و ما با هم رابطه نزدیکی داشتیم. ما با هم وارد این خانه‌ها شدیم و سرقت‌ها را انجام دادیم. بعد از دستگیری سجاد و پایان تحقیقات مقدماتی متهمان با سپردن وثیقه‌ای که چندین برابر اموال سرقتی ارزش داشت، آزاد شدند و مقرر شد روز محاکمه در جلسه دادگاه حاضر شوند. در جلسه رسیدگی به این پرونده که در شعبه ۹ دادگاه کیفری استان تهران برگزار شد، ابتدا نماینده دادستان کیفرخواست علیه متهمان را خواند و اشاره کرد سجاد یکی از متهمان فوت کرده است.

در ادامه شاکیان در جایگاه قرار گرفتند. یکی از شکات به دادگاه گفت: من و همسرم برای خرید از خانه بیرون رفته بودیم. وسط روز بود و خرید ما هم دو ساعت بیشتر طول نکشید، وقتی برگشتیم، متوجه شدیم در خانه شکسته و یک گلدان بسیار باارزش را که جنس آن از طلا هم گران‌قیمت‌تر بود، از خانه ما دزدیده‌اند. این گلدان عتیقه و متعلق به چندصد سال قبل بود. سارقان با ظاهری معقول به مقابل مجتمع مراجعه و خودشان را از اقوام ما معرفی کرده بودند. آن‌ها زنگ در همسایه‌ها را زده و گفته بودند از شهرستان آمده‌اند و می‌خواهند در محوطه منتظر ما باشند. همسایه‌ها هم در را باز کرده بودند. نکته اینجاست که متهمان دقایقی بعد از رفتن ما وارد خانه شده بودند؛ به این ترتیب معلوم است آن‌ها از قبل ما را رصد می‌کردند و زیر نظر داشتند. متأسفانه بعد از بازداشت این دو متهم متوجه شدیم گلدان عتیقه را که ده‌ها میلیون تومان پولش بود، تکه‌تکه کرده‌اند. چون گلدان بزرگ بود و نتوانسته بودند آن را حمل کنند گلدان را شکسته و تکه‌هایش را از خانه خارج کرده بودند.

سپس شاکی دیگر پرونده در جایگاه قرار گرفت؛ او گفت: من هم شکایت دارم. متهمان به عنوان اقوام ما وارد مجتمع شدند. آن‌ها به همسایه‌ها گفته بودند زنگ در ما خراب است و از شهرستان آمده‌اند و نیاز به استراحت دارند و خواسته بودند در را برایشان باز کنند. این افراد آن‌قدر چهره معقولی داشتند که همسایه‌ها حرفشان را باور و در را باز کرده بودند. آن‌ها توپی قفل در خانه ما را شکسته و وارد شده و هرچه پول و طلا و ارز داشتیم، سرقت کرده بودند. ما درخواست اشد مجازات برای متهمان را داریم.

با توجه به اینکه همه شکات در جلسه دادگاه حاضر نشده بودند، بعد از اینکه سه شاکی شکایت خود را مطرح کردند، متهم در جایگاه قرار گرفت.

او اتهام سرقت‌ها را قبول کرد و گفت: من اتهام را قبول دارم، اما به دلیل فقر شدیدی که گرفتارش بودیم، این کار را کردیم. متهم گفت: من و سجاد از کودکی با هم دوست بودیم. ما در یک محل به دنیا آمدیم، زندگی کردیم و بعد هم در یک مدرسه درس خوانیدم و با هم ترک تحصیل کردیم؛ همه کارهایمان با هم بود و دوستان خوبی بودیم. اما متأسفانه فقر شدیدی داشتیم. نمی‌توانستیم کار پیدا کنیم و زندگی برایمان سخت شده بود، به همین خاطر تصمیم به سرقت گرفتیم.

متهم گفت: ما با لباسی موجه و چهره‌ای بسیار معقول اقدام به سرقت می‌کردیم و کسی به ما شک نمی‌کرد. ابتدا خارج از منزل و مقابل در مجتمع چند روزی کشیک می‌دادیم و زاغ می‌زدیم تا رفت‌وآمد‌ها را دقیقا کنترل کنیم. بعد واحدی را که رفت‌وآمد بیشتری داشت، انتخاب می‌کردیم؛ در یک فرصت مناسب وقتی آن‌ها از خانه خارج می‌شدند، نقشه‌مان را اجرا می‌کردیم. ترفند ما این بود که وقتی وارد خانه می‌شدیم، چون صاحبخانه نبود، خود را از اقوام او معرفی می‌کردیم و می‌گفتیم از شهرستان آمده‌ایم و صاحبخانه گفته از شما بخواهیم در را باز کنید تا خودش برگردد. بعد وارد خانه می‌شدیم، قفل در ورودی را باز و خانه را سرقت می‌کردیم و خیلی زود هم اموال را می‌فروختیم.

متهم درباره اینکه چطور شد همدستش فوت کرد، گفت: همان‌طور که گفتم من و سجاد سال‌های زیادی بود که با هم آشنا و دوست بودیم و مثل دو برادر بودیم. دوستان مشترک زیادی داشتیم، چند ماه قبل از محاکمه به یک میهمانی دعوت شدیم؛ تولد یکی از دوستانمان بود. با هم به آن تولد رفتیم. در آنجا سجاد مقدار زیادی مشروب خورد و خیلی مست بود. در راه برگشت به خانه بودیم که او با ماشین تصادف کرد و جانش را از دست داد. مرگ سجاد برای من خیلی دردناک بود و تلنگری بر من وارد کرد، او فوت کرد و دیگر در این دنیا نیست. من از شکات درخواست دارم مرا ببخشند و رضایت بدهند. من اموالی را که سرقت شده، بازگرداندم و بخشی هم که بازنگشته با توافق دادگاه حتما پس می‌دهم.

قضات بعد از گفته‌های متهم و وکیل‌مدافع او و اخذ آخرین دفاع برای تصمیم‌گیری درخصوص اموال مسروقه و جنبه قانونی جرم سرقت و همچنین بازگشت اموالی که فرد فوت‌شده سرقت کرده بود، در شعبه ۹ دادگاه کیفری استان تهران وارد شور شدند.