هرچند که زنان قدرتمند در دوره قاجاریه، جمعیت معتنابهی را تشکیل نمیدادند، اما این وضعیت، اصلا به معنای حضور نداشتن نسوان در عرصه سیاست، فرهنگ و اقتصاد آن دوره نبود؛ در هر کجا که فرصتی پیش میآمد، بانوان با توجه به موقعیت پیشآمده، نشان میدادند که در زمینه کار و فعالیتهای اجتماعی، کم از مردان نیستند و میتوانند نقش مؤثری در ایجاد تغییر داشته باشند.
این مهم، به ویژه بعد از پیروزی انقلاب مشروطیت، بیشتر به چشم آمد و بهخصوص، زنان طبقات بالای جامعه، به تکاپوهای گستردهای برای ایفای نقش بهتر در عرصههای مختلف پرداختند. بااینحال، بیشتر این اقدامات، محدود به فعالیتهای فرهنگی و احیاناً سیاسی بود و کمتر پیش میآمد که یک خانم، شمّ اقتصادی خود را به رخ دیگران بکشد؛ اما در مورد «اشرفالملوک فخرالدوله»، وضعیت فرق میکرد؛ او دُردانه مظفرالدینشاه و دختر سرورالسلطنه بود.
مادرش به عنوان زن عقدی شاه قاجار، همهکاره دربار محسوب میشد و جناح خودش را داشت و این مسئله، با توجه به حالت جسمی مظفرالدینشاه و ضعف قوای دِماغی وی، قدرت فراوانی به سرورالسلطنه میداد. فخرالدوله که ظاهراً سومین فرزند و حاصل وصلت پسر ناصرالدینشاه با خواهر عبدالحسینمیرزا فرمانفرما بود، اخلاق و رفتاری متفاوت نسبت به دیگر دختران درباری داشت؛ او ذاتاً به فعالیتهای اقتصادی علاقهمند بود و اصولاً ورود وی به عرصه بازیهای سیاسی هم، بیشتر با همین نیت صورت میگرفت.
نامزد مصدق!
یکی از فرازهای مهم زندگی فخرالدوله، ماجرای ازدواج اوست؛ ۱۴ ساله بود که نجمالسلطنه، خاله وی و مادر دکتر مصدق، تصمیم گرفت فخرالدوله را برای پسرش عقد کند. مقدمات فراهم شد و قرار و مدارها را هم گذاشتند، ولی شاه قاجار ناگهان تغییر عقیده داد؛ چرا؟ چون فکر میکرد خانواده نجمالسلطنه خیلی قدرتمند نیست! این شد که فخرالدوله به عقد محسنخان امینالملک، پسر علیخان امینالدوله درآمد؛ مردی که در زمان ناصرالدینشاه رئیس دارالشورای کبری بود و در دوره مظفرالدینشاه، مدتی سمت صدراعظمی داشت. محسنخان امینالملک برای ازدواج با فخرالدوله، همسر اولش را طلاق داد. به این ترتیب، دل دکتر مصدق هم شکست!
کسوت مردانه فخرالدوله
فخرالدوله از همان نخستین روزهای ازدواج، نشان داد که هم شمّ سیاسی دارد و هم شمّ اقتصادی. او پس از عزل پدرشوهرش امینالدوله، با علم به اینکه احتمالاً وی هم مانند دیگر صدراعظمهای قاجار بهقتل میرسد، هنگام تبعید با وی همسفر شد و به این ترتیب، اجازه نداد او و شوهرش، به دست مأموران شاه کشته شوند.
اشرفالملوک بعدها، وقتی امینالملک به دلیل تسلیمکردن مشروطهخواهان مخفیشده در پارک امینالدوله به محمدعلیشاه، توسط مجاهدان گیلان دستگیر شد و در شُرُف اعدام بود هم، به داد همسر رسید و با توانمندیهای خاصش در ایجاد زد و بندهای سیاسی، توانست شوهر را از معرکه بیرون بیاورد.
فخرالدوله حتی با سردار سپه هم درگیر شد و در نخستین روزهای قدرت گرفتن رضاخان، به قم رفت و خانهای در نزدیکی حرم حضرت معصومه (س) گرفت تا در صورت استفاده وی از زور، برای مصادره املاک خانوادگیاش، در حرم بست بنشیند و اوضاع را متشنج کند. سردار سپه که در آن زمان حریف فخرالدوله نمیشد، موقتاً فکر تصرف املاک وی را از سر بیرون کرد تا در فرصت مناسبی آنها را بالا بکشد!
فعالیتهای اقتصادی نوین
فخرالدوله برخلاف پدرش، از هوش نسبتاً بالایی برخوردار بود. افزون بر این، دختر مظفرالدینشاه جرئت فراوانی برای ریسکپذیری در فعالیتهای اقتصادی داشت. او معتقد بود، دیر یا زود باید از اقتصاد سنتی عبور کرد و شیوههای نوین را در این زمینه مورد استفاده قرار داد. برخی مورخان، او را نخستین کسی میدانند که زمزمه ایجاد بورس ملی را سرداد؛ آن هم در شرایطی که اوضاع مملکت چندان بهسامان نبود و اقتصاد ایران در مسیر ورشکستگی گام بر میداشت. بنابراین، میتوان فخرالدوله را در زمره اقتصاددانان نواندیش ایران قرار داد؛ هرچند که آرزوی وی تا ۱۲ سال بعد از مرگش محقق نشد.
رئیسه شوفرهای تاکسی!
استفاده از تاکسی به عنوان وسیله نقلیهعمومی در ایران نیز، ابتکار فخرالدوله بود. ظاهراً او در سفر حج و هنگام عبور از قاهره در حدود سال ۱۳۰۱ خورشیدی، با دیدن وسایل نقلیه عمومی، به فکر راهاندازی شرکت تاکسیرانی در ایران افتاد و بعد از بازگشت، این کار را آغاز کرد. با این حال، هنوز مردم به تاکسی روی خوش نشان نمیدادند و چند سالی وقت لازم بود تا شرکت تاکسیرانی فخرالدوله بتواند جای خود را در میان مردم بازکند و تعدادی از درشکهداران تهران را وادارد که وسیله خود را بفروشند و تاکسی بخرند. نخستین مدلهای خودرویی که برای تاکسی در نظر گرفته شد، مربوط به کارخانه «فورد» بود.
فخرالدوله با سرمایه شخصی به درشکهداران وام میداد تا بتوانند تاکسی خریداری کنند و به این ترتیب، این وسیله نقلیهعمومی ابتدا در تهران و سپس در سایر شهرهای کشور، مورد اقبال قرار گرفت. بااینحال، فخرالدوله نتوانست ریاست تاکسیرانی را مدت زیادی حفظ کند و چندی بعد ناچار شد آنچه را ساختهاست، به نوکیسههایی واگذار کند که با رضاشاه ارتباط تنگاتنگی داشتند.
فخرالدوله روزهای پایانی عمر خود را در عزلت و بدون مراوده با دیگران گذراند. مرگ فرزند ارشدش حسین، او را سخت پریشان کردهبود. به همین دلیل، تنها در باغ شخصیاش که امروزه محله الهیه تهران روی آن ساخته شدهاست، زندگی میکرد و فعالیتهای اجتماعی وی به کفالت کودکان بیسرپرست و ساخت اماکن عامالمنفعه عمومی محدود شده بود. فخرالدوله در سال ۱۳۲۸، مسجد بسیار زیبای فخرالدوله را در خیابان فخرآباد دروازه شمیران، ساخت. او در دیماه سال ۱۳۳۴ دارفانی را وداع گفت. هرچند که وصیت کرده بود وی را در نجف دفن کنند، اما به دلایلی این کار میسر نشد و پیکر فخرالدوله را در گورستان ابنبابویه در شهر ری، به خاک سپردند.