زمانی که با جملات نمی‌توانیم حرف دلمان را بزنیم؛ این زبان شعر است که می‌تواند به بهترین نحو احساسات را منتقل کند. در ادامه با 20 شعر و شاعر آشنا می‌شویم که می‌توانند در احوال عاشقانه‌مان راهی برای بیان احساسمان باز کنند.

10 شعر زیبا که با آنها می توانید عشق خود را نسبت به دیگران ابراز کنید

  1. احمد شاملو

چه خوش سعادتیم که به سرگذشت احمد شاملو و کتابهای اشعارش دسترسی داریم؛ منبعی بی‌پایان از عاشقانه‌های ناب. نمونه‌ای‌ را ادامه می‌خوانیم.

دست ات را به من بده
دست های تو با من آشناست
ای دیر یافته با تو سخن می گویم
به سان ابر که با توفان
به سان علف که با صحرا
به سان باران که با دریا
به سان پرنده که با بهار
به سان درخت که با جنگل سخن می گوید
زیرا که من
ریشه های تورا دریافته ام
زیرا که صدای من
با صدای تو آشناست.

  1. گروس عبدالملکیان

عبدالملکیان متولد 59 است. اگر شانس با ما یار باشد عاشقانه‌های زیادی خواهد گفت.

صدای قلب نیست
صدای پای توست
که شب ها در سینه ام می دوی
کافی ست کمی خسته شوی
کافی ست بایستی.

  1. سیمین بهبهانی

10 شعر زیبا که با آنها می توانید عشق خود را نسبت به دیگران ابراز کنید

شعر سیمین لبریز از لحظات عاشقانه است. او با عشق هر لحظه جوان می‌شود. لحظات عاشقانه شعر سیمین لحظاتی ملموس و آشناست که گاهی قبل از او به زبان نیامده‌اند.

ای رفته ز دل، رفته ز بر، رفته ز خاطر
بر من منگر تاب نگاه تو ندارم

بر من منگر زانکه به جز تلخی اندوه
در خاطر از آن چشم سیاه تو ندارم

ای رفته ز دل ، راست بگو!‌ بهر چه امشب
با خاطره ها آمده ای باز به سویم؟

  1. رسول یونان

شعرهای رسول یونان چند ویژگی دارد؛ زبانی ساده، نوستالوژیک و طنزآمیز. شعرهایی کاملا امروزی و بدون تکلف.

تو ماه را
بیشتر از همه دوست می‌داشتی
و حالا
ماه هر شب
تو را به یاد من می‌آورد
می‌خواهم فراموشت کنم
اما این ماه
با هیچ دستمالی
از پنجره‌ها پاک نمی‌شود ...

  1. شمس لنگرودی

از ویژگی‌های شعر لنگرودی زبان ساده، کوتاه نویسی، طنز، پرداخت به زندگی روزمره و پررنگ بودن عشق است.

بین من و تو
چهل زندان بود
حیاط به حیاط زندان
با پرچم صلحی در دست آمدم
تو نبودی.

  1. فریدون مشیری

فریدون مشیری در چند سبک استادانه شعر گفته؛ قالب سنتی، دوبیتی، چهارپاره، تک بیتی، نو و سپید. شعر او شعری ست آرام، صمیمی و هماهنگ با جهان طبیعت که در آن از عشق سخن به میان می‌آید.

شنیدم مصرعی شیوا، که شیرین بود مضمونش
منم مجنون آن لیلا که صد لیلاست مجنونش‌

ز عشق آغاز کن، تا نقش گردون را بگردانی
که تنها عشق سازد نقش گردون را دگرگونش

به مهر آویز و جان را روشنایی ده که این آیین
همه شادی است فرمانش، همه یاری است قانونش

غم عشق تو را نازم، چنان در سینه رخت افکند
که غم‌های دگر را کرد از این خانه بیرونش

  1. فروغ فرخزاد

غیر ممکن است که صحبت از شعر عاشقانه باشد و فروغ در آن جایی نداشته باشد. فروغ یکی از تاثیرگذارترین شعرای زن در تاریخ ادبیات ایران است که سهراب سپهری از شاعران هم دوره او نیز احترام خاصی برایش قائل بود، به طوریکه می‌توان در این مطلب روابط بین این دو شاعر را دریافت.

وقتی که زندگی من
هیچ چیز نبود
هیچ چیز به جز تیک تاک ساعت دیواری
دریافتم
باید، باید، باید
دیوانه وار دوست بدارم
کسی را که مثل هیچ کس نیست

  1. نادر نادرپور

10 شعر زیبا که با آنها می توانید عشق خود را نسبت به دیگران ابراز کنید

نادرپور استاد خیال‌پردازی و تصویر‌سازی در شعر بود. شعر او بسیار ساده و روان است و بزرگنمایی و ابهام ندارد.

بر شیشه عنکبوت درشت شکستگی
تاری تنیده بود
الماس چشمهای تو بر شیشه خط کشید
و آن شیشه در سکوت درختان شکست و ریخت
چشم تو ماند و ماه
وین هر دو دوختند به چشمان من نگاه

  1. هوشنگ ابتهاج

شعر زیر غزلی ست از سایه که برای دوست شاعرش شهریار گفته و در آن از محبت و رفاقتشان سخن به میان آورده. البته شعری ست که کاربرد عاشقانه‌اش بیشتر از روابط دوستانه است. داستان زندگی هوشنگ ابتهاج و اشعار او از آن دسته داستان‌ها و آثاریست که ارزش خواندن دارند.

نشود فاش کسی آنچه میان من و توست
تا اشارات نظر نامه رسان من و توست

گوش کن با لب خاموش سخن می گویم
پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست

روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید
حالیا چشم جهانی نگران من و توست

گرچه در خلوت راز دل ما کس نرسید
همه جا زمزمه ی عشق نهان من و توست

  1. عرفان نظر آهاری

ویژگی شعرهای نظرآهاری کوتاهی و سادگی اکثر جملات است. او از انتخاب کلمات و عبارات روزمره و امروزی ترسی ندارد. همین باعث ملموس و خوش خوان شدن شعرش می‌شود.

 مثل نامه ای ولی
توی هیچ پاکتی
جا نمی شوی
جعبه ی جواهری
قفل نیستی ولی
وا نمی شوی
مثل میوه خواستم بچینمت
میوه نیستی ، ستاره ای
از درخت آسمان جدا نمی شوی
من تلاش می کنم بگیرمت
طعمه می شوم ولی
تو نهنگ می شوی
مثل کرم کوچکی مرا
تند و تیز می خوری
تور می شوم
ماهی زرنگ حوض می شوی
لیز می خوری
آفتاب را نمی شود
توی کیسه ای
جمع کرد و برد
ابر را نمی شود
مثل کهنه ای
توی مشت خود فشرد
آفتاب
توی آسمان
آفتاب می شود
ابر هم بدون آسمان فقط
چند قطره آب می شود
پس تو ابر باش و آفتاب
قول می دهم که آسمان شوم
یک کمی ستاره روی صورتم بپاش
سعی می کنم شبیه کهکشان شوم
شکل نوری و شبیه باد
توی هیچ چیز جا نمی شوی
تو کنار من ، کنار او ، ولی
تو تویی و هیچ وقت
ما نمی شوی