- گوش کن، دور ترین مرغ جهان میخواند
- شب سلیس است، و یکدست، و باز
- شمعدانیها
- و صدادارترین شاخه فصل،ماه را میشنوند
- پلکان جلو ساختمان،
- در فانوس به دست
- و در اسراف نسیم،
- گوش کن، جاده صدا میزند از دور قدمهای ترا
- چشم تو زینت تاریکی نیست
- پلکها را بتکان، کفش به پا کن، و بیا
- و یا تا جایی، که پر ماه به انگشت تو هشدار دهد
- و زمان روی کلوخی بنشنید با تو
- و مزامیر شب اندام ترا، مثل یک قطعه آواز به خود جذب کنند
- پارسایی است در آنجا که ترا خواهد گفت:
- بهترین چیز رسیدن به نگاهی است که از حادثه عشق تر است.