چهرهی زیبا،مثل آفتابگردانیست که گلبرگهایش را؛
رو به خورشید میگشاید،مثل تو،
که چهره میگشایی بر من، وقتی ورق را برمیگردانم.
لبخندِ دلربا،هر مردی را مسحور زیباییات کنی،
آه، زیبایِ روزنامهای،تا بهحال چند شعر برایات سرودهاند؟
چند دانته برایات نوشتهاند؟ بئاتریس؟!
برایِ وهمِ وسواس آمیزت،برای فانتزیهای مصنوعیات،
امروز من اما کلیشهی دیگری نمیسازم،و این شعر را برای تو مینویسم،
نه! نه، برای کلیشههای بیشتر،این شعر برای زنانیست،
که زیباییشان، به دلنشینیشان است،
به فهمشان،به ذاتشان،نه به صورتی که جعلیست.
این شعر برای شما زنانیست،که چون شهرزاد؛ هر روز با قصهای،
برای گفتن از خواب؛ برمیخیزید.قصههایی برای دگرگونی؛
چشم انتظارِ جنگ،جنگ بر ضدِ انداموارههای متحدالشکل،
جنگ بر ضد شهوتهای روزانه،جنگ برای حقوقِ ناگرفته
و یا فقط جنگهایی برای نجاتِ شبی بیشتر،بله، برای شما؛
برای زنانِ دنیایِ درد ،به ستارگان درخشانِ این عالمِ بیانتها،
به شما جنگجویانِ هزار و یک جنگ،برای شما؛ دوستانِ دلام،
سرم را دیگر رویِ روزنامهها خم نمیکنم،ترجیحا به شب میاندیشم،
به ستارگانِ درخشاناش،نه باز به کلیشههای بیشتر