در لیست 55 دوره آموزشی رایگان برتر Udemy کدام دوره ها قرار دارند؟ بهترین دوره آموزشی رایگان کدام دوره ها هستند؟ در لیست برترین دوره آموزش آنلاین کدام دوره ها قرار دارند؟ چگونه در دوره های آموزشی آنلاین رایگان وب سایت Udemy شرکت کنیم؟
یودمی (Udemy) یکی از پلتفرمهای آموزش مجازی شناختهشده در دنیاست که بیش از ۱۵۵ هزار دوره آموزشی را در اختیار کاربران قرار میدهد. دورههای موجود در یودمی به دو دستهی رایگان و پولی تقسیم میشوند که ما در این مقاله از مجله اینترنتی ماهتوتا به معرفی 11 دورهی رایگان برتر این آکادمی آنلاین میپردازیم.
دوره آموزشی رایگان
پیش از معرفی دورهها، شما را با روش دسترسی به دورههای آنلاین یودمی آشنا میکنیم:
موضوع مورد نظر خود را انتخاب کنید.
از منوی یودمی برای دسترسی به بخش Categories استفاده کنید.
با وارد کردن کلیدواژهی مناسب در نوار جستجو بهدنبال دورهی مورد نظر خود بگردید.
در صفحهی نتایج جستجو روی دکمهی All Filters کلیک کنید.
گزینهی Free را از بین فیلترهای موجود انتخاب کنید.
پس از انجام مراحل بالا، تنها چند دقیقه زمان نیاز است تا بتوان با توجه به امتیاز و تعداد شرکتکنندگان، از میان دورههای نمایش داده شده بهترینها را انتخاب کرد. میتوانید از پیشنمایش ویدیویی هم کمک بگیرید تا با سبک آموزش مدرس دوره آشنا شوید. همچنین، نباید بخش دیدگاهها را هم فراموش کرد. در این بخش گاهی کاربران اطلاعات مفیدی دربارهی کیفیت دوره مورد نظر به اشتراک میگذارند.
با در نظر گرفتن همین معیارها، ما بهترین دورههای رایگان را برای شما گردآوری کردیم که البته بسیاری از آنها با حوزهی فناوری مرتبط هستند:
Programmimg 101: پیش از برنامهنویسی
مطالب پیشنهادی
هنگامی که شوخیهای هالووین واقعی میشوند!
دانلود بازی های جدید با ترافیک نیم بها!
فقط با 2.5 میلیون تومان مو بکارید!!! (تخفیف ویژه پاییز)
کاشت مو با اقساط بلندمدت و تراکم باورنکردنی!!! (فرم را پر کنید)
بهعنوان یک تازهکار، میتوانید به کمک این دوره رایگان یودمی بخش منطقی مغز خود را محک بزنید. این دوره هیچیک از زبانهای برنامه نویسی را به شما آموزش نمیدهد، اما به بهترین شکل شما را با پیشنیارهای برنامه نویسی آشنا میکند.
مباحث مقدماتی این دوره میتوانند به شما در رویارویی با چالشهای پیش رو کمک کنند.
Introduction to Python Programming: یادگیری برنامه نویسی با پایتون
یادگیری ماشینی یکی از مباحث داغ این روزهاست که بسیاری را بهخود علاقهمند کرده است. اما شما نمیتوانید بدون دانش برنامه نویسی وارد این حوزه شوید. در دورهی رایگان Introduction to Python Programming میتوانید با مقدمات یادگیری پایتون آشنا شوید.
زبان برنامه نویسی پایتون یکی از محبوبترین زبانهای برنامه نویسی حال حاضر است که طبق ردهبندی IEEE در سال ۲۰۲۰ در بالاترین جایگاه ایستاده است.
همچنین، این زبان انعطاف بالایی دارد و حتی اگر علاقه نداشته باشید وارد حوزهی یادگیری ماشینی شوید، میتوانید از آن برای توسعهی اپلیکیشنهای دسکتاپ یا تحت وب استفاده کنید.
مزیت دورهی رایگان Introduction to Python Programming این است که علاوه بر رایگان بودن آن، شما میتوانید بدون هیچ تجربهای از برنامه نویسی، یادگیری آن را آغاز کنید.
Welcome to Artificial Intelligence (introductory Course): یادگیری هوش مصنوعی
هوش مصنوعی هم مانند یادگیری ماشینی یکی از فناوریهای پرطرفدار امروزی به شمار میآید که آرام آرام در حال یافتن راه خود به زندگی همه ماست. به کمک دورهی مبتدی Welcome to Artificial Intelligence، افرادی که هیچگونه مهارت فنی در این زمینه ندارند میتوانند بهسادگی با این حوزه آشنا شوند.
البته ویدیوهای بسیاری برای آشنایی با هوش مصنوعی در یوتیوب هم وجود دارند، اما دورهی رایگان مورد بحث ما که در یودمی ارائه میشود شما را با ساختارها آشنا میکند و مسیرهای یادگیری در آینده را پیش روی شما میگذارد. شما میتوانید در کمتر از یک ساعت این دوره را به پایان برسانید.
Introduction to Data Science Using Python: یادگیری علم داده (تحلیل داده)
علم داده که با عنوان تحلیل داده نیز شناخته میشود، در واقع ابزاری است برای استخراج الگوها از میان دادههای کلان. تحلیل داده با هوش مصنوعی و یادگیری ماشینی اشتراکاتی دارد؛ زیرا الگوریتمهای هوشمند طراحی شدهاند تا دربارهی دنیای اطراف ما بیشتر بیاموزند.
اگر علاقه دارید به یک تحلیلگر داده تبدیل شوید، باید بر مجموعه مهارتهایی شامل تسلط بر پایتون، R Hadoop و SQL تسلط داشته باشید.
Cloud Computing With Amazon Web Services: آشنایی با رایانش ابری
سرویسهای وب آمازون پیشتاز سرویسهای ابری هستند. کمپانی آمازون با هدف آموزش مهارتهای کاربردی برای مدیریت فضای ابری برای شرکتهای بزرگ، دورههای آموزشی به همراه مدرک پایان دوره را آماده کرده است.
از جمله مهارتهایی که آمازون برای فراگیران در نظر گرفته است، میتوان به معماری فضای ابری، فناوری Container و Docker، پشتیبانگیری ابری و بازیابی اشاره کرد.
اما باید به این دورهی رایگان بهعنوان گام اول برای یادگیری مفاهیم پایه نگاه کرد. برای درک سادهتر این دوره باید دانش اولیه شما از رایانهها در حد قابل قبولی باشد. همچنین، مدرس دوره هر آخر هفته جلسات پرسش و پاسخ زنده برگزار میکند.
Introduction to Databases and SQL Querying: یادگیری SQL
تحلیلگر دادهای که دربارهی SQL چیزی نمیداند راه به جایی نخواهد برد. پایگاه داده در کسبوکارهای امروزی نقشی کلیدی ایفا میکند.
SQL یا همان «زبان پرسوجوی ساختارمند» شیوهی صحبت با پایگاههای داده است. با کمک SQL شما میتوانید دادههای خود را ردیابی کنید و بهجای اتکا به بخش فناوری سازمان، گزارش شخصی خودتان را داشته باشید. حتی میتوانید از SQL در مایکروسافت اکسل هم بهره بگیرید.
دورهی رایگان معرفی شده در یودمی یک دورهی آموزش مقدماتی است که شما را با مفاهیم پایگاه داده و SQL آشنا میکند. در این دوره شما با پرسشهای SQL و شیوهی استخراج داده از پایگاه داده هم آشنا میشوید. دورهی مذکور مناسب افرادی است که هیچ دانشی دربارهی SQL ندارند.
Javascript Essentials: زبان برنامه نویسی اول خود را بیاموزید
اگر قصد دارید در یک سرزمین خارجی احساس راحتی کنید، سادهترین راه یاد گرفتن زبان بومی آن سرزمین است. اگر بخواهید به یک توسعهدهندهی خوب در فضای وب تبدیل شوید هم باید جاوا اسکریپت را فرا بگیرید. این زبان برنامه نویسی (در کنار جاوا و سی پلاس پلاس) زبان پیشفرض محسوب میشوند.
در دورهی رایگان Javascript Essentials یودمی شما میتوانید نحوهی کار با این زبان را یاد بگیرید و با انجام پروژههای کوچک ارائه شده در طول دوره، مهارت خود را ارتقا دهید.
Introduction to Gane Development with Unity: بازی بسازید
یونیتی یکی از نرم افزارهای کامل برای ساخت بازی است. یک محیط توسعهی یکپارچه (IDE) مانند یونیتی فرایند توسعهی بازیهای ویدیویی را بسیار آسانتر میکند.
راهحل سختتر هم این است که زبانهای برنامه نویسی مانند جاوا و سی پلاس پلاس را در حد پیشرفته یاد بگیرید.
یونیتی در کنار ویرایشگر کد، امکانات ارزشمند بسیاری را برای توسعهی بازیهای ویدیویی در اختیار شما قرار میدهد تا فرایند تولید بازی بازهم سادهتر شود.
دورهی رایگان یودمی شما را با محیط کار یونیتی، از فرایند نصب تا کنترل سوژههای بازی با کدنویسی، آشنا میکند. تجربهی برنامه نویسی میتواند در هنگام فراگیری این دوره به شما کمک کند، اما از الزامات یادگیری آن محسوب نمیشود.
هر صنعتی را که دوست دارید در نظر بگیرید، با کمک Design Thinking میتوانید خروجی آن را ارتقا دهید. این متد که در فارسی گاهی از آن با عنوان تفکر طراحی هم یاد میشود، در واقع روشی برای حل مسئله است که با در نظر گرفتن جامعهی هدف، مشکل آنها، راهحلهای موجود، تست راهحلها و در نهایت اجرای آنها سعی میکند مشکل را حل کند.
دورهی The World of Design Thinking با ۲۱ قسمت شما را با مراحل یافتن نیاز، ترکیب، ایده پردازی، الگو سازی و آزمایش آشنا خواهد کرد.
تا بهحال بیش از ۱۰ هزار فراگیر در این دورهی رایگان یودمی شرکت کردهاند. شاید شما هنوز به سطحی نرسیده باشید که مدیریت یک پروژهی بزرگ را بهدست بگیرید، اما میتوانید از Design Thinking برای الگوسازی از پروژههای کوچک برای یافتن راهحلهای معنادار در زندگی شخصی خود استفاده کنید.
Hyperthinking: Improve Your Day to Day Learning & Creativity: مغز خود را تعلیم دهید
دوره آموزشی رایگان
مهارتهای سخت و مهارتهای نرم یکی از موضوعات مورد بحث دنیای امروز هستند. اگر شما نتوانید مهارتهای نرم ضروری مانند تفکر و حل مسئله را در خود تقویت کنید، ممکن است در زندگی حرفهای خود با مشکل روبرو شوید.
امروزه حتی حرفههای فناوری محور هم به خلاقیت و تفکر طراحی نیاز دارند. بنابراین، یادگیری بعضی از این مهارتها برای نجات شغل خود و جلوگیری از جایگزین شدنمان با رباتها ضروری خواهند بود.
در روزگاری که جهان هر روز در حال تغییر است، این دورهی آموزشی میتواند ابزارهای ذهنی مهمی را در اختیار شما قرار دهد که به شکلگیری یک راهحل و تفکر دربارهی آن بهروشهای جدید کمک میکنند. شما میتوانید به کمک این ابزارهای فکری بر چالشها غلبه کنید و اعتماد به نفس خود را افزایش دهید.
در لیست 11انیمیشنپاییزی زیبا برای لذت بردن از شبهای بلند فصل خزان کدام انیمیشن ها قرار دارند؟ بهترین انیمیشن های پاییزی زیبا برای لذت بردن از شبهای بلند فصل خزان کدام انیمیشن ها میباشند؟ در لیست برترین انیمیشن پاییزی زیبا برای لذت بردن از شبهای بلند فصل خزان کدام انیمیشن ها قرار دارند؟ محبوبترین انیمیشن پاییزی زیبا برای لذت بردن از شبهای بلند فصل خزان کدام انیمیشن ها میباشند؟
هیچ چیز به اندازهی فرورفتن در مبل با یک پتوی گرم و نرم به همراه یک لیوان نوشیدنی داغ و البته تماشای یک فیلم درجه یک حس و حال پاییز را منتقل نمیکند. حالا تصور کنید فیلم مذکور در حال و هوای این فصل هم باشد و رنگهای قرمز و نارنجی و موسیقی گوشنواز خشخش برگها بخش جدانشدنی از آن، بدون شک کیفتان تکمیل میشود و حال خوبش تا چند روز به همراهتان خواهد ماند.
انیمیشن پاییزی
به اندازهی همهی فیلمهای سینمایی که در حال و هوای پاییز ساخته شدند، انیمیشنهایی وجود دارند که در دل پادشاه فصلها جا خوش کردند و با رنگهای گرم و تصاویر چشمنوازشان، همه چیز را برای یک جشن تمامعیار آماده میکنند. در این مقاله مجله اینترنتی ماهتوتا سفر انیمیشنی داریم به دل جنگلهای خزانزده، ماجراجوییهای هالووینی و البته دلهرهی شیرین قصههای جن و پری در شبهای سردِ منتهی به زمستان.
تا به حال انیمیشنهای زیادی در سبک استاپ موشن ساخته شدند که عملکرد شگفتانگیزی دارند و تماشای آنها تجربهی لذتبخشی است اما در میان همهی آنها آقای فاکس شگفتانگیز چیز دیگری است. وس اندرسن با خلق شخصیتهایی باورپذیر به همراه زیباییشناسی بصری و صد البته استفاده از پالتهای رنگی پاییزی، انیمیشن چشمنوازی خلق کرده که به راحتی میتواند با لایو اکشنها رقابت کند و پیروز نهایی میدان باشد.
روباه خانوادهدوستی به نام آقای فاکس ظاهرا توانسته بر خوی وحشیاش غلبه کند و در کنار خانواده و همسایگانش که هر کدام از گونههای مختلف جانوری هستند، زندگی آرامی دارد. با این همه هنوز هم غریزهی شکار در روباه داستان ما زنده است و شبها از مزارع انسانها دزدی میکنند. تا اینکه بالاخره صاحبان مزارع تصمیم میگیرند هر طوری که شده دزد را دستگیر کنند. این اتفاق آقای فاکس و همسایههایش را به دردسر میاندازد و همه باید با همکاری یکدیگر زندگیشان را نجات دهند.
آقای فاکس شگفتانگیز اقتباسی از کتابی به همین نام اثر نویسندهی مشهور کودکان رولد دال است. وس اندرسن در این انیمیشن نه تنها مهمترین ویژگیهای کتاب را به تصویر میکشد بلکه سبک خاص فیلمسازی و فرم منحصربهفردش را هم میتوان به خوبی در آقای فاکس شگفتانگیز دید و از زیباییهای بصری پاییزی آن لذت برد.
در کنار همهی این موارد استفاده از بازیگرانی مثل جرج کلونی و مریل استریپ برای صداپیشگی شخصیتهای اصلی به ماجراجوییهای حیوانات بانمک فیلم روح تازهای بخشیده است. آقای فاکس شگفتانگیز انیمیشنی است که همانقدر که برای کودکان شگفتانگیز است با مفاهیم فلسفی پیچیدهاش برای بزرگسالان هم اثر تماشایی به حساب میآید.
طرفداران پر و پا قرص انیمیشن چند سالی است که به نوآوریهای پیکسار عادت کردند اما کوکو را میتوان یکی از جذابترین خلاقیتهای پیکسار با همکاری والت دیزنی پیکچرز دانست که به لطف جلوههای ویژهی کامپیوتری، داستان دلانگیز و بینقص و البته پالت رنگی باشکوه به اثری تبدیل شده که تماشای آن به ویژه در فصل پاییز حال و هوای عجیبی دارد.
همانطور که در ابتدای این مقاله اشاره کردم شبهای بلند و سرد پاییزی در کودکی بسیاری از ما با داستانهای جن و پری به یاد آورده میشود که معمولا توسط مادربزرگهایمان نقل میشدند، کوکو دقیقا یکی از همین داستانها را دستمایه قرار داده است.
این انیمیشن از دل داستانها و افسانههای مکزیکی زاده شده و ماجرای پسربچهای به نام کوکو را به تصویر میکشد که عاشق موسیقی است اما همواره با مخالفت شدید خانوادهاش روبهرو میشود. ماجراجوییهای او برای رسیدن به خواستهاش باعث میشود به دنیای مردگان سفر و با اجدادش دیدار کند.
کوکو توسط آدریان مولینا که اصالتی مکزیکی دارد نوشته شد. داستان بر اساس یکی از مراسمهای سنتی مکزیک به نام روز مردگان است که هر پاییز و در ابتدای ماه نوامبر برگزار میشود. این انیمیشن دقیقا به اندازهی چشمنواز بودنش، پیشینهی فرهنگی قوی دارد که در تکتک لحظات به آن افتخار میکند و همین مورد است که کوکو را به اثری جذاب در سطح بینالمللی تبدیل کرده است.
از دیگر نقاط قوت این انیمیشن میتوان به موسیقی متن بینظیر آن ساختهی مایکل جاکینو اشاره کرد. کوکو برندهی جایزهی اسکار بهترین انیمیشن و بهترین ترانهی فیلم شد که نشاندهندهی علاقهی منتقدان به فیلم است.
کتاب زندگی هم مثل کوکو حواشی روز مردگان به عنوان یکی از آیینهای پاییزی مکزیکی را دستمایه قرار داده است. البته تفاوتهای زیادی میان کتاب زندگی و انیمیشن پیکسار وجود دارد و هر دو در نوع خود تماشایی و چشمنواز هستند.
دو پسربچه مکزیکی به نامهای خواکین و مانولو روزگار خوشی را میگذرانند و آرزوهای بزرگی برای آیندهشان دارند؛ یکی دوست دارد همهی توانش را در راه دفاع از شهر بگذارد و دیگری هم دوست دارد یک گاو باز حرفهای و همینطور نوازندهی گیتار شود. خواکین و مانولو هر دو عاشق دختر زیبایی به نام ماریا میشوند اما عشق کودکانهی آنها دستمایه شرطبندی الهههای سرزمین مردگان قرار میگیرد.
کتاب زندگی فرم بصری منحصربهفردی دارد و طراحی شخصیتها به کتاب داستانهای کودکان بیشباهت نیست. در کنار این مورد از رنگهای درخشان و چشمنواز پاییزی، روایت باشکوه از فرهنگ مکزیک و صد البته مهارت و هنر صداپیشگان نمیتوان چشمپوشی کرد.
قصهگویی گوتیک در آثار نیل گیمن به خوبی جا افتاده و به یکی از عناصر جدانشدنی داستانهای او تبدیل شده است. هنری سیلیک با کارگردانی کورالین که از یکی از رمانهای گیمن اقتباس شده است، نشان داد که جانمایهی داستانهای او را به خوبی درک کرده و موفق شد در این استاپ موشن زیباییشناسی سبک گوتیک را به نمایش بگذارد و البته با اضافه کردن عناصر هالووینی آن را به اثری به مراتب ترسناکتر تبدیل کند.
دختری به نام کورالین به همراه پدر و مادرش به تازگی به خانهای قدیمی و عجیب اسبابکشی کرده است. او که با والدینش سر ناسازگاری دارد و در محلهی جدید هیچ دوستی ندارد، به شدت احساس تنهایی میکند. تا اینکه از طریق دریچهای به دنیای موازی راه پیدا میکند که همهی اطرافیانش در آن زندگی میکنند و رفتارشان به شدت ایده آل است اما در لایههای پنهان این جهان زیبا حقایق ترسناکی پنهان شده که زندگی کورالین و خانوادهاش را به خطر میاندازد.
اشاره به عناصر هالووین به عنوان یکی از مراسمهای پاییزی که در بسیاری از کشورهای دنیا برگزار میشود و همچنین استفاده از رنگهای گرم و درخشان، کورالین را به انیمیشنی تبدیل کرده که تماشای آن در فصل پاییز حال و هوای دیگری دارد.
در نهایت این استاپ موشن با تلفیق عناصر فانتزی و ترسناک با مفاهیم پیچیدهی فلسفی و روانشناختی اثری است که برخلاف ظاهر زیبایش ممکن است کودکان را بترساند؛ بنابراین پیشنهاد میکنیم این انیمیشن را همراه کودکان تماشا نکنید.
کابوس قبل از کریسمس هم به هالووین تعلق دارد و هم به کریسمس و همیشه اختلافنظرهای گستردهای در این مورد وجود داد؛ بنابراین حتی اگر فهرستی دربارهی بهترین انیمیشنهای زمستانی هم بنویسیم احتمالا نام این استاپ موشن در صدر میدرخشد.
در هر صورت فصل پاییز زمان مناسبی برای تماشای کابوس قبل از کریسمس به عنوان یک استاپ موشن اغراقآمیز اما تماشایی است؛ چون هم با عناصر هالووینیاش حساب هیجانزدهتان میکند و هم چشماندازی به زمستان دارد.
کابوس قبل از کریسمس بر اساس داستانی از تیم برتون توسط هنری سیلیک کارگردانی شده است اما از آن جایی که تیم برتون در مراحل تولید آن نقش به سزایی داشت ردپای سبک منحصربهفردش را در تکتک لحظات انیمیشن میتوان به خوبی احساس کرد. جالب است بدانید این استاپ موشن یکی از معدود آثار دیزنی است که از فرمول رایج ساختههای این کمپانی پیروی نمیکند و اتفاقا فضای نسبتا تاریکی دارد، با این وجود در گیشه هم بسیار موفق عمل کرد و بعد از گذشت سالها به عنوان یکی از آثار ارزشمند دیزنی شناخته میشود.
ماجرای کابوس قبل از کریسمس دربارهی جک پادشاه کدوتنبلهای شهر هالووین است که هر سال به همراه دوستان ترسناک و دردسرسازش مسئولیت برگزاری مراسم هالووین را بر عهده دارد. تا این که بالاخره احساس روزمرگی و نارضایتی شغلی به سراغ جک هم میآید و بعد از این که به صورت اتفاقی به شهر کریسمس راه پیدا میکند، تصمیم میگیرد با تلفیق مراسم هالووین و کریسمس، هیجان را به زندگیاش برگرداند.
و باز هم یک انیمیشن هالووینی دیگر برای تماشا در شبهای بلند پاییزی. پارانورمن استاپ موشن مهجوری است که بر پایهی بخشی از کلیشههای دوستداشتنی هالووین و اضافه کردن زامبیهای بانمک و البته به همان اندازه ترسناک لحظات مفرحی را برایتان میآفریند. همچنین مثل سایر گزینههای این فهرست با استفاده از پالتهای رنگی پاییزی به شدت چشمنواز است.
پسری به نام پارانورمن توانایی دیدن ارواح را دارد که از جمله آنها میتوان به روح مادربزرگش که اتفاقا بسیار هم بانمک است اشاره کرد. با این همه اطرافیانش فکر میکنند متوهم است و حرفهای او را جدی نمیگیرند. تا این که شهر با تهدیدی جدی روبهرو میشود و پارانورمن باید ارواح و مردم شهر را با هم متحد و جلوی فاجعه را بگیرد.
پارانورمن عملکرد خوبی در گیشه داشت و مورد توجه منتقدان هم قرار گرفت. از جمله موفقیتهایش میتوان به نامزدی اسکار بهترین انیمیشن و کسب جایزهی بفتا در همین رشته اشاره کرد.
ولف واکرز یکی از جذابترین انیمیشنهای ۲۰۲۰ بود که از بخت بد با «روح» (Soul) پیکسار همزمان شد و آنطور که باید و شاید دیده نشد. ولف واکرز داستان فولکلور ایرلندی را دنبال میکند. همهی تصاویر به صورت دستی نقاشی شدهاند و از جمله انیمیشنهای دوبعدی به حساب میآید که تماشایش در بحبوحهی انیمیشنهایی که با دقیقترین طراحیهای کامپیوتری ساخته میشوند، لذتبخش و نوستالژیک است.
اثر ارزشمند کارتون سالن با طراحی چشمنواز فضای قرونوسطایی و البته جنگلهای انبوه با رنگهای درخشان و جذاب پاییزی و البته حس و حال کارتونهای دوران کودکیمان دقیقا همان چیزی است که کیف یک روز دلانگیز پاییزی را تکمیل میکند و شبیه هیچ تجربهی انیمیشنی دیگری نیست.
ولف واکرز ماجرای دختربچهی ماجراجو و جسوری را دنبال میکند که به همراه پدر شکارچیاش به شهری سفر میکند که مردمانش تحت ستم داروغهی بدذات زندگی رقت باری دارند. این وضعیت بد فقط مخصوص انسانها نیست و گرگها هم به بهانهی آسیب به مردم توسط دار و دستهی داروغه شکار میشوند. دختر داستان ما به صورت اتفاقی با دختربچهای آشنا میشود که در جنگل و به همراه گرگها زندگی میکند. این دوستی سرآغاز ماجراهایی خطرناک است.
خانهی هیولا ممکن است اندکی قدیمی به نظر برسد اما هنوز هم با تصاویر چشمنواز خیابانهای پاییزی در آستانهی هالووین، داستان ترسناک و دیالوگهای بانمکش یکی از اولین گزینههایی است که برای تماشا در یک شب پاییزی میتوانید به سراغش بروید.
ماجرا دربارهی سه نوجوان بازیگوش و کنجکاو است که با عمارت تسخیرشدهای روبهرو میشوند که در آستانهی هالووین شبِ کابوس واری را برایشان ایجاد میکند. در نهایت فراموش نکنید جلوههای ویژهی کامپیوتری خانهی هیولا در زمان خودش بسیار قوی بود و همین عامل در کنار داستان ترسناک و هیجان انگیزش آن را به اثری تبدیل کرده که در میان انیمیشنهای پرزرقوبرق امروزی، هنوز هم به اندازهی روز اول تماشایی است.
صداپیشگان: کریستن بل، ایدینا منزل، جاش گد و جاناتان گروف
امتیاز IMDb به فیلم: ۶.۸ از ۱۰
امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۷۸ از ۱۰۰
دیزنی معمولا علاقهی کمی به ساخت دنباله برای انیمیشنهای پرنسسهای محبوبش دارد اما یخزده این قاعده را زیر پا گذاشت و در شرایطی که هیچ کس انتظار نداشت، به مراتب بهتر از قسمت اول عمل کرد و روایت بالغانهتری را دستمایه قرار داد.
ماجراهای قسمت دوم در راستای فیلم اول است؛ حالا السا به عنوان ملکهی یخی بر سرزمینش حکومت میکند. او، خواهرش آنا و دوستانشان برای پیدا کردن ریشهی قدرتهای السا به جنگلی مرموز سفر میکنند. خوشبختانه به لطف سفر عرفانی السا با مناظر زیبا و بدیعی از طبیعت پاییزی روبهرو میشویم که تماشای آنها در یک انیمیشن رویایی و تا اندازهای باورنکردنی است.
در لیست 11 فیلم با جلوه های بصری چشمگیر که احتمالا هرگز ندیدهاید کدام فیلم ها قرار دارند؟بهترین فیلمها با جلوههای بصری چشمگیر که احتمالا هرگز ندیدهاید کدام فیلم ها میباشند؟ در لیست برترین فیلم با جلوههای بصری چشمگیر که احتمالا هرگز ندیدهاید کدام فیلم ها قرار دارند؟ محبوبترین فیلم هابا جلوههای بصری چشمگیر کدام فیلم ها میباشند؟
سینما قبل از هر چیز، یک مدیوم بصری است. زبان تصویری که توسط یک فیلم ایجاد میشود باید منحصربهفرد، چشمنواز و بهیادماندنی باشد و عناصری را در اختیار مخاطب قرار دهد که فراتر از پروسهی ضبط تصاویر هستند. فیلمبردارن درجهیک و مطرح سینما، دنیای بینظیری را در فیلمها بهوجود میآورند که اثرشان را از باقی آثار متمایز میکند.
فقط کافیست تا نام «روانی» هیچکاک را بهزبان بیاورید و ببینید که مردم چگونه مدل تدوین جرج توماسینی، فیلمبرداری بهیادماندنی جان ال. راسل و تاثیری که جلوههای بصری سکانس قتل در حمام بر روی آنها گذاشته است را بهخاطر میآورند.
فیلمهای موجود در این مقاله از مجله اینترنتی ماهتوتا سعی میکنند تا از هر فریم، یک شاهکار بسازند؛ آثاری که با توجه به جلوههای بصری چشمگیرشان، تا مدتها در ذهنتان باقی خواهند ماند.
افسانه (Legend)
کارگردان: ریدلی اسکات
بازیگران: تام کروز، مایا سارا، تیم کوری، آلیس پلایتن و…
محصول: ۱۹۸۵
امتیاز راتن تومیتوز: ۳۸ از ۱۰۰
امتیاز IMDb به فیلم: ۶/۴ از ۱۰
با اینکه ساختهی ریدلی اسکات نتوانست نظر اکثر منتقدان و حتی تماشاگران را بهخود جلب کند، اما طی چندین دهه بهدلایل بیشماری مورد بازبینی قرار گرفته است. شاید «افسانه» نمرات بالایی را دریافت نکرده باشد اما کمتر فیلم فانتزی و حماسیای را میتوان در آن سالها پیدا کرد که مانند این اثر بهیادماندنی و چشمنواز باشد.
الکس تامسون بهعنوان فیلمبردار این اثر -که چهار سال پیش از ساخت فیلم اسکات، فیلمبرداری «اکسکالیبور» را نیز بر عهده داشته است- تمام مهارتها و تواناییهایش را در این پروژه بهکار گرفت. با توجه به خروجی نهایی و کیفیت جلوههای بصری، بهراحتی میتوان فهمید که چرا او در آن سال از سوی انجمن فیلمبرداران بریتانیا جایزهی بهترین فیلمبرداری را دریافت کرده است.
مجموعههای وسیع محیط (که توسط کامپیوتر ساخته نشده بودند) با طراحی بسیار دقیق تیم تولید و فیلمبرداری درخشان الکس تامسون ترکیب شدهاند تا تماشاگران «افسانه» حس مجازی یک جنگل جاودانه و افسونشده را لمس کنند. میتوان بهراحتی وزش گلها را در باد احساس کرد، حس زنده بودن پرندگان و حیوانات را دریافت نمود و شاید برای لحظهای باور کرد که تکشاخها (یونیکورن) واقعا وجود دارند.
روشنایی و تاریکی و خوب و بد در این فیلم بدون ظرافت بهتصویر کشیده میشوند. گریم بازیگران، لباسها، طراحی صحنه و ابزارآلات موجود همگی با بیشترین توجه به جزئیات خلق شدهاند و این روند، جهان اثر را زندهتر میکند. آیا «افسانه» یک شاهکار است؟ مطلقا خیر اما اگر صدای گیرندهتان را قطع کنید، فیلم ریدلی اسکات به یک مسترکلاس درجهیک در زمینهی فیلمبرداری در آثار فانتزی تبدیل میشود!
اگر تابهحال بهسراغ چنین فیلمهایی نرفته باشید، تصاویر عجیب و تکاندهندهی «تاکسیدرمی» هرگز از روانتان خارج نخواهد شد. گرگی پوهارنوک در مقام فیلمبردار اثر، موفق میشود تا سه نسل از دورههای مختلف زندگی خانوادهای مجارستانی در طول یک قرن را بهتصویر بکشد. در این فیلم میتوانید تصاویر گروتسک فراوانی پیدا کنید اما جلوههای بصری «تاکسیدرمی» در هنریترین شکل ممکن بهنمایش درمیآیند.
تلفیقهای ژانری در طول داستانِ شخصیتهای اصلی قصه، لحظات متفاوتی را پیش روی مخاطب قرار میدهد. از کمدی و درام گرفته تا رئالیسم جادویی و وحشت محض که همگی بهشکلی متفاوت و منحصربهفرد ارائه میشوند و تا حدودی یادآور آثار روی آندرشون هستند.
بدن انسانها و حیوانات موضوع اصلی این داستان است و در طول فیلم، طیف وسیعی از آنها اعم از چاق و لاغر بودنشان بهتصویر کشیده میشوند. در کنار طنز بهشدت سیاه و غریب «تاکسیدرمی»، قصهگویی و فیلمبرداری این اثر نیز ارتباط عمیقی با تماشاگران برقرار میکند و آنها را با جهان شخصیتها همراه میسازد. گوش دادن به زبان مجارستانی، تماشای مسابقات پرخوریِ کاراکترهای فربه و رویارویی با عجیبترین چیزهایی که شاید تابهحال ندیده باشید، باعث میشوند تا این فیلم را در جایگاه یکی از متفاوتترین آثار قرن ۲۱ قرار دهیم.
«تاکسیدرمی» پیش از نمایش در بخش «نوعی نگاه» جشنوارهی کن، برای اولینبار در فستیوال فیلم مجارستان بهنمایش درآمد. فارغ از فروش بهشدت ناامیدکنندهی فیلم نسبت به هزینهی ساختاش، کماکان پیدا کردن اثری منحصربهفرد مانند «تاکسیدرمی» در زمینهی فیلمنامه و شمایلنگاری، کار بسیار دشواری است.
تلفیق داستانهای علمی-تخیلی با فیلم نوآر قبلا در آثاری مانند «آلفاویل» و «بلید رانر» انجام شده بود؛ اما هیچکدام در این زمینه به اندازهی «شهر تاریک» موفق نبودند. داریوش وولسکی -که فیلمبرداری فیلم «کلاغ» بهکارگردانی پرویاس را نیز بر عهده داشته است- با استفاده از مؤلفههای هر دو ژانر، تصاویر بینظیری را خلق میکند.
او تماشاگران را در یک متروپولیس (کلانشهر) شبانه غوطهور میکند؛ کلانشهری عجیب که همیشه در نیمهشب، شکل ظاهری و چیدمان خود را تغییر میدهد. وولسکی همهچیز را بهشکل دقیق و ماهرانهای در تاریکی شب بهتصویر میکشد؛ حتی در حالی که بسیاری از شخصیتها سراپا سیاهپوش هستند.
این فیلم رویایی با طراحی خلاقانه و جلوههای بصری چشمگیرش، واقعیت خاص خود را ایجاد میکند. علاوهبر این موارد، رنگ سبز عجیبی که در طول اثر مورداستفاده قرار میگیرد، حالت وهمآور آن را دوچندان میسازد. «شهر تاریک» و «ماتریکس» -که تنها یک سال پس از فیلم الکس پرویاس ساخته شد- هر دو در زمینهی رنگبندی بر روی دو رنگ سیاه و سبز بهشدت تاکید دارند.
در «شهر تاریک» بهنظر میرسد که ماشینها، نوع لباسها و سبک معماری، ما را وارد دههی ۴۰ میلادی کردهاند؛ اما سایر عناصر فیلم و جهان علمی-تخیلیاش حسی آیندهنگرانه را بهوجود میآورند. پرویاس به ماهرانهترین شکل ممکن، این تناقض را در سفری اسرارآمیز ایجاد میکند تا چشمها و ذهن تماشاگر به چیز دیگری غیر از جهان فیلم معطوف نشود.
در طول دو دههی اخیر، سبک و سیاق «شهر تاریک» بارها با آثار مختلف تاریخ سینما مقایسه شده است. برخی از منتقدان حال و هوای این فیلم را با ساختههای تری گیلیام (بهویژه برزیل) مقایسه میکنند. بعضیها نیز بر این باورند که «شهر تاریک» تا حدودی به اثر علمی-تخیلی و فانتزی ژان-پیر ژونه و مارک کارو یعنی «شهر کودکان گمشده» شباهت دارد. ساختهی مهم و جریانساز فریتز لانگ «متروپولیس» نیز بدون شک از منابع الهام الکس پرویاس بوده است؛ زیرا در «شهر تاریک» نیز نقش مهم معماری در یک کلانشهر مرموز و مفاهیم اساسی انسانی بهطور واضح و پررنگ وجود دارد.
هلن کتت و برونو فورزانی بهعنوان فیلمسازانی بلژیکی که تا حدودی با حالات روحی و لحطات هولناک آثار داریو آرجنتو شناخته میشوند، در سال ۲۰۱۳ یک فیلم جالو مدرن را ساختند. این فیلم عجیب و منحصربهفرد در یک آپارتمان شگفتانگیز بهسبک Art Nouveau (آرت نووُ یا هنر نو) جریان دارد؛ ساختمانی که بهلطف ادای دین سینمایی سازندگان به معماری، به یک شخصیت مستقل تبدیل میشود.
فیلمبردار اثر یعنی مانوئل داکوس، از ابزارآلات و عناصری مانند لنز زوم، زاویههای خلاقانهی دوربین، چراغهای رنگی، تصاویر در حال چرخش، کلایدسکوپها و نماهای نزدیک از اعضای بدن استفاده میکند تا احساس کنیم که شخصیت اصلی در جستجوی سرگیجهآورش گم شده است. در حالی که گاهی اوقات دنبال کردن فیلم دشوار بهنظر میرسد، اما طرح اصلی آن ساده بوده و پیچیدگی خاصی در روایت وجود ندارد؛ بنابراین تنها سعی کنید که در میان تصاویر بیشمار و جلوههای بصری مثالزدنی فیلم غرق شوید زیرا هرگز آنها را فراموش نخواهید کرد.
این فیلم در پنجمین دورهی جوایز ماگریت (نقاش معروف و برجستهی بلژیکی) موفق به کسب چهار نامزدی در بخشهای فنی شد و توانست جایزهی بهترین فیلمبرداری را ازآن خود کند.
در حالی که مایکل پاول و امریک پرسبرگر بیشتر بهدلیل ساخت فیلم زیبای «کفشهای قرمز» شناخته میشوند، اما آنها سه سال پس از آن فیلم، با «قصههای هافمن» به جهان اپرا، موسیقی و آواز ورود پیدا کردند. این نسخهی سینمایی فوقالعاده با الهام از نمایش اپرای «افسانههای هافمن» از ژاک افنباخ که در سال ۱۸۸۱ اجرا شد ساخته شده است؛ مقدمهای کامل از اپرا برای مبتدیان و تجربهای شگفتانگیز برای دوستداران هنر در دوران پاندمی و یا هر زمان دیگر.
مایکل پاول و امریک پرسبرگر فیلمشان را یک اثر کامل و تلفیقی میدانستند که در آن تصاویر و جلوههای بصری بهشدت با موسیقیِ در حال اجرا مطابقت داشت. مارتین اسکورسیزی «قصههای هافمن» را بهعنوان رقص دوربین با موسیقی توصیف میکند.
برخلاف تصاویر استیجهای اپرا، کریستوفر چالیس -که در فیلم «کفشهای قرمز» اپراتور دوربین بود- بهعنوان فیلمبردار اثر، بسته به محتوای سکانسها اندازهی قاب و زاویهی دوربین را تغییر میدهد. تصاویر غنی تکنیکالر، لباسهای مجلل، گریم بینظیر، پسزمینههای دقیق و سایر ویژگیها، همگی در سراسر فیلم میدرخشند؛ بهراستی در «قصههای هافمن» یک شب باشکوه از نمایش اپرا بهتصویر کشیده میشود.
این فیلم در ۲۴امین مراسم جوایز اسکار، دو نامزدی را دریافت کرد که هر دو متعلق به هاین هکروت بودند. او برای دریافت جایزهی بهترین کارگردان هنری و بهترین طراحی لباس نامزد شد اما در نهایت جوایزِ هر دو رشته به تیم تولید فیلم «یک آمریکایی در پاریس» رسید. مایکل پاول و امریک پرسبرگر نیز نامزد دریافت جایزهی بزرگ جشنوارهی کن در سال ۱۹۵۱ شدند و در نهایت توانستند جایزهی ویژه را دریافت کنند. آنها همچنین در نخستین دورهی جشنوارهی فیلم برلین، خرس نقرهای را برای بهترین موسیقی بهدست آوردند.
ترنس مالیک در زمرهی فیلمسازانی قرار میگیرد که در بحث سینمای بصری و تاکید بر روی زیباییشناسی، کمتر کارگردانی را میتوان مشابهاش پیدا کرد. او همراه با فیلمبردار ماهر خود یعنی یورگ ویدمر (اپراتور دوربین در فیلم درخت زندگی) در زمینهی جلوههای بصری غوغا بهپا میکند.
مالیک به هر تصویری که میگیرد و قابی که بهوجود میآورد احترام میگذارد؛ خواه این تصاویر مربوط به معماری محیط زندان باشند یا زندگی فیزیکی در مزرعه، یک لحظهی خانوادگی صمیمی یا موقعیتهای وسیعتر که در کلام نمیگنجند. در «یک زندگی پنهان» لحظات روزمرهی زندگی از نوعی زیبایی معنوی برخوردار میشوند.
در این فیلم شاهد استفادهی مکرر از نور طبیعی، دوربین روی دست و لنزهای کوتاهتر (اغلب، ۱۲ میلیمتری) هستیم. این لنزها تصاویری وسیع با زاویه دید گسترده و همچنین کلوزآپهایی زنده بههمراه اعوجاج و در عین حال بسیار صمیمی را به بیننده انتقال ارائه میدهند. در نتیجه، چیزی که روی صفحه نقش میبندد بیشتر شبیه زندگی واقعی است و احساسات عمیق موجود در فیلم را دوچندان میسازد. زمان سه ساعتهی «یک زندگی پنهان» بهطور عمد در نظر گرفته شده است؛ بنابراین با طیب خاطر روی صندلیهایتان بنشینید، غرق تصاویر شگفتانگیز فیلم شوید و پیام مسالمتآمیز و ضدجنگ -که مربوط به جنگ جهانی دوم میشود- آن را احساس کنید.
این فیلم در جشنوارههای مختلف جهانی موفق به دریافت نامزدیها و جوایز بسیاری شد که از مهمترین آنها میتوانیم به دو جایزه و یک نامزدی در جشنوارهی کن سال ۲۰۱۹ اشاره کنیم. اگر به ساختههای ترنس مالیک علاقه دارید و میخواهید یک داستان ضدجنگ را با ویژگیهای چشمگیر بصریاش لمس کنید، به این سفر ۱۸۰ دقیقهای بپیوندید.
میخائیل کالاتازوف پس از برنده شدن نخل طلا در سال ۱۹۵۸ برای فیلم «درناها پرواز میکنند» این فیلم تجربی، پروپاگاندایی و ضدآمریکایی را تولید کرد. حال اگر از خود میپرسید که آیا واقعا قرار است یک فیلم پروپاگاندایی روسی دربارهی کوبا را ببینم؟ باید بهتان بگوییم که بله؛ زیرا تابهحال چنین اثری را ندیدهاید.
پیشتولید این فیلم مصادف بود با بحران موشکی کوبا و یک محصول مشترک میان روسیه و کوبا بهحساب میآمد که بهواسطهی منابع فراوان و سبک نوآورانهاش، با سرعت بیشتری ساخته شد. «من کوبا هستم» پس از افتتاحیهی ناامیدکننده در دو کشور، از سینماها بیرون آمد و بهمدت تقریبا سی سال بهدست فراموشی سپرده شد. این اتفاق سه دهه بهطول انجامید تا نهایتا فیلمسازان آمریکایی با کمک دو تن از غولهای تاریخ سینما، فیلم را دوباره کشف کردند و نجاتاش دادند؛ و این دو نفر کسی نبودند بهجز مارتین اسکورسیزی و فرانسیس فورد کوپولا.
مهارت کالاتازوف در ساخت این فیلم با هنرنماییهای سرگئی اوروسیفسکی (فیلمبردار) تکمیل میشود. دوربین متحرک و روی دست او در اکثر سکانسها بهسراغ بازیگران و محیط میرود تا حسی حقیقی اما پیچیده را منتقل کند. فیلمبرداری با کنتراست بالا، ترکیب رنگی سیاه و سفید و استفاده از مادون قرمز در فیلم آنقدر جذاب هستند که تماشاگر را از توجه به مفاهیم اصلی اثر بازمیدارند.
بسیاری از سینمادوستان با لانگتیکهای طولانی و جلوههای بصری موجود در آثار مارتین اسکورسیزی و اورسن ولز آشنایی دارند و به این موضوعات احترام میگذارند؛ از این پس میتوانید کالاتازوف را نیز به این فهرست اضافه کنید. دوربین چالاک او حین حرکت میان زمین و آسمان و حتی زیر دوش آب نیز متوقف نمیشود و بدون کات ادامه میدهد. تنها چیزی که میتوانست این برداشتهای بلند را بهتر جلوه دهد، استفاده از یک پهباد مدرن بود. اگر تکنولوژی امروز را در نظر بگیرید، حرکات صاف و متضاد دوربین او با توجه به معیارهای حال حاضر شگفتانگیزتر میشوند.
باید این تصاویر و نماها را ببینید تا واقعا بتوانید شعبدهبازی کالاتازوف و اوروسیفسکی را باور کنید. اگر میخواهید راجعبه تاریخ و پروسهی تولید این فیلم چیزهای بیشتری بدانید، یک مستند درخشان با عنوان «من کوبا هستم: ماموت سیبری» وجود دارد که میتوانید پس از تماشای اثر اصلی بهسراغاش بروید.
آثار آندری تارکوفسکی همیشه با بافت چشمنواز تصویر و جلوههای بصری خیرهکنندهشان شناخته میشوند. «کودکی ایوان» نخستین فیلم بلند کارگردان افسانهای روس بهشمار میرود. او با این فیلم اثبات کرد که استاد حاذق دوربین، بازی گرفتن از هنرپیشگان، تدوین و بهتصویر کشیدن احساسات عمیق انسانی از طریق مدیوم سینماست.
فیلم با جلوه
وادیم یوسوف در مقام فیلمبردار فیلم بهطرز ماهرانهای چهرههای بیانگر بازیگراناش -بهخصوص نیکلای بورلیائف جوان در نقش ایوان- را در قاب دوربین قرار میدهد. «کودکی ایوان» تلفیقی تکاندهنده از طبیعت زنده، خاطرات شیرین گذشته و وحشت جنگ بهشمار میرود؛ درست همانطور که ژنرال ویلیام شرمن گفت: «جنگ جهنم است.» پس از تماشای این فیلم علاوهبر پی بردن به جملهی شرمن، شکنندگی شخصیتها و بار سنگین احساسات و خاطرات گذشتهشان را نیز لمس خواهید کرد.
«کودکی ایوان» نامزدیها و جوایز متعددی را برای تارکوفسکی بههمراه داشت که از مهمترینشان میتوان به دریافت شیر طلایی ونیز اشاره کرد. اینگمار برگمان، فیلمساز بزرگ سوئدی در رابطه با این فیلم میگوید: «نخستین فیلم تارکوفسکی برایم مانند یک معجزه بود. ناگهان خودم را در مقابل درب اتاقی پیدا کردم که انگار کلیدهایش تا آن زمانِ بهخصوص به من داده نشده بود. اتاقی که همیشه میخواستم به آن ورود پیدا کنم؛ جایی که او بهصورت آزادانه و کاملا راحت در آنجا حرکت میکرد».
در حالی که اکثر مردم «همشهری کین» اورسن ولز را میشناسند، اما متاسفانه بسیاری از آثار او برای عموم مخاطبین ناشناس باقی مانده است. یکی از گنجینههای نادیده گرفتهشدهی این استاد سینما «محاکمه» نام دارد که بر اساس رمانی بههمین نام از فرانتس کافکا ساخته شده است.
ولز و فیلمبردار چیرهدستاش ادموند ریچارد -که چهار سال بعد در فیلم «ناقوسهای نیمهشب» نیز دوباره با او همکاری کرد- مخاطب را به سفر عجیب و مرموز جوزف کِی دعوت میکنند؛ مرد نگونبختی که یکباره و بدون دلیل متهم میشود اما جرم و جنایتاش مشخص نیست.
هیچکس بهخوبی آنتونی پرکینز -که دو سال پیش از «محاکمه» در فیلم «روانی» نقش نورمن بیتس را ایفا کرده بود- نمیتوانست اضطراب و نگرانیهای جوزف کِی را بهتصویر بکشد؛ فردی که بهشکلی جدی احساس میکند تمام جهان و کائنات در برابر او ایستاده است. اورسن ولز هم در نقش وکیل حقوقی جوزف، بازی جذابی را ارائه میدهد.
نوشتههای کافکا اغلب دربارهی درماندگی مردم در مقابل سیستم و بروکراسی هستند. در حالی که ولز پروسهی اقتباس از این رمان تکاندهنده را در دورهای متفاوت تنظیم میکرد، اما بهشکل شگفتانگیزی موفق شد حال و هوای داستان اصلی را با استفاده از بازیگران و میزانسنهای مثالزدنیاش به تماشاگر منتقل کند.
این فیلم مانند رمان کافکا، محل زندگی جوزف و دیگر لوکیشنها را بهخوبی بهتصویر میکشد. محیطهای شگفتانگیز کلاستروفوبیک با سقفهایی کوتاه که توسط دوربین ولز با زاویهی پایین فیلمبرداری شدهاند؛ تصاویری که بهوضوح حس هراسانگیز و حتی آزاردهندهای را ایجاد میکنند. دنیایی که جوزف کِی در آن زندگی میکند بسیار نگران کننده است و پس از تماشای «محاکمه» یقین پیدا خواهید کرد که تابهحال در هیچ دادگاه یا فیلم مشابهی، چنین شدتی از قدرت دیوانسالاری و ارتباط با متهم را ندیدهاید.
«محاکمه» پس از انتشار بازخوردهای مختلفی را دریافت کرد که عموما مثبت بودند اما بههرحال نقدهای منفی هم وجود داشتند. ولز بلافاصله پس از اتمام ساخت فیلم گفت: «هرآنچه دوست دارید بگویید، اما محاکمه بهترین فیلمی است که تابهحال ساختهام.» سبک فیلمبرداری و ویژگیهای بصری این اثر کماکان شگفتآور و تحسینبرانگیز است. اگر خصوصیات زیباییشناسانهی «همشهری کین» باعث علاقهتان به ولز شده، «محاکمه» را بههیچوجه از دست ندهید.
سرگئی آیزنشتاین در میان سینمادوستان سراسر جهان با فیلمهایی نظیر «رزمناو پوتمکین»، «الکساندر نوسکی» و «ایوان مخوف» شناخته میشود. اما یکی از قدیمیترین آثار او «زندهباد مکزیک» نام دارد که شامل تعدادی از زیباترین و تخیلیترین تصاویری میباشد که تاکنون بهواسطهی سلولوئید ظاهر شده است.
این فیلم توسط رماننویس آمریکایی، آپتون سینکلر با کمک برخی دیگر از سرمایهگذاران تهیه شده است. پروسهی پیدایش و تولید آن بسیار طولانی و پیچیده بود اما خوشبختانه چیزی که امروز با آن مواجهایم، یک رویا و شبهقصیدهای عظیم دربارهی تاریخ و فرهنگ مکزیک است؛ بهلطف هنرنماییهای درخشان ادوارد تیسه که در طول فعالیت حرفهای آیزنشتاین به همکار و فیلمبردار ثابت او تبدیل شد.
در دههی ۳۰ میلادی بدون شک صحنههای نمایش دادهشده در «زندهباد مکزیک» برای روسها و تماشاگران سایر نقاط جهان عحیب و حتی اگزوتیک بهنظر میرسید. برجهای هرم باستانی و درختان نخل در افتتاحیهی فیلم موج میزنند؛ در حالی که الگوهای تزئینی و دکوراتیو آزتک (تمدنی سرخپوستی در مکزیک) و توتلک (قوم باستانی و آئینیِ دیگری در آمریکای مرکزی) در معرض نمایش کامل هستند.
یکی از زیباترین ویژگیهای فیلم، بهتصویر کشیدهشدن هنرمندانه و حتی شاعرانهی چهرههای منحصربهفرد مردم مکزیک است. گونههای کشیدهی آنها، بینی خمیده، پوست تیرهشده بهواسطهی آفتاب و موهای مشکی و صافشان، همگی به زیباترین حالت ممکن بهتصویر کشیده شدهاند. آیزنشتاین و تیسه، این بدنها و چهرههای جاودانه را در چشمگیرترین وضعیت موجود بهنمایش میگذارند؛ گویی حاصل سنگتراشی روی سنگهای تشکیلدهندهی اهرام باستانیاند. فوکوس عمیق، نور درخشان خورشید، جلوههای بصری فوقالعاده و قاببندیهای خلاقانه، اجسام و افراد را در دید دوربین قرار میدهند تا تمام چیزهای عادی نیز شگفتانگیز بهنظر برسند.
در این فیلم با ورزش گاوبازی و لباسهای مخصوصاش، متدهای آشپزی و سبک زندگی مکزیکیها آشنا خواهید شد. این فیلم بهمثابهی یک سند تاریخیِ زنده است که با گذشت ۸۹ سال از زمان نمایشاش، هنوز قابل دیدن بوده و در آینده نیز ماندگار خواهد بود. این سفر مستندگونه و جذاب با جشن سالانهی «روز مردگان» بهپایان میرسد؛ جایی که افراد حاضر در جشن به خانواده، دوستانِ درگذشته و کسانی که فوت کردهاند، ادای احترام میکنند و بر این باورند که روح رفتگان بهطور نمادین بیدار میشود تا در این جشن باشکوه شرکت کند.
عروسکهای اسکلتی و جمجمههای آبنباتی در همهجا پخش میشوند و کودکان با لذت بردن از این جشن باستانی، حس خوبی را به تماشاگر منتقل میکنند. در تاریخ سینما فیلمهای کمی وجود دارند که تاریخ، فرهنگ و ویژگیهای مردم یک کشور را به این شکل زیبا، هنرمندانه و تاثیرگذار بهنمایش بگذارند؛ بنابراین تمام هیجانات و شلوغی آثار روز را کنار بگذارید و چیزی نزدیک به یک قرن به عقب برگردید تا با «زندهباد مکزیک» وارد آمریکای مرکزی شوید و با سپردن مشکلات بهدست باد، دقایقی را بیشتر زندگی کنید.
در لیست 11 فیلم علمی تخیلی برتر دیزنی کدام فیلم ها قرار دارند؟ بهترین فیلم علمی تخیلی دیزنی کدام فیلم ها میباشد؟ برترین فیلمهای علمی تخیلی دیزنی کدام فیلم ها میباشند؟در لیست بهترین فیلمهای علمی تخیلی دیزنی کدام فیلم ها قرار دارند؟
دیزنی بدون در نظر گرفتن فیلمهای مارول یا جنگ ستارگان، در طول دهه گذشته و در ژانر علمی تخیلی، بسیار تلاش کرده است تا موفقیتهای بزرگی به دست آورد. تعداد کمی از فیلمها از نظر مالی موفق بودهاند و تعداد زیادی نیز مورد استقبال تماشاگران عادی قرار نگرفتهاند.
این ژانر، کمی خارج از حوزه تخصصی این استودیو قرار دارد، زیرا هیچ پرنسسی در فیلمهای موشکزن یا ترون: میراث ظاهر نخواهد شد اما به هر حال، دیزنی از اقتباسهای آیندهنگرانه مانند جزیره گنج گرفته تا انیمیشنهایی درباره سفر در زمان و بیگانگان دوستداشتنی، آثار علمیتخیلی خاص و برتر خود را دارد.در این مقاله از مجله اینترنتی ماهتوتا 11 فیلم علمی تخیلی برتر دیزنی براساس امتیاز IMDB معرفی میکنیم،با ما همراه باشید.
عزیزم، بچهها را کوچک کردم (Honey, I Shrunk The Kids)
کارگردان: جو جانستون
بازیگران: ریکی مورانیس، امی اونیل، توماس براون
تاریخ انتشار: ۱۹۸۹
امتیاز راتن تومیتوز: ۷۷ از ۱۰۰
امتیاز IMDb به فیلم: ۶.۴ از ۱۰
عزیزم، بچهها را کوچک کردم نمره پایینی در سایت دارد و منطقی است، زیرا مخاطبین جوانتر از جلوههای ویژه قدیمی آن، لذت نمیبرند اما نمیتوان سرگرمکنندگی فیلم را انکار کرد و جلوههای عملی آن نیز جالب هستند، مخصوصا در این روزگار که همه چیز به واسطه کارهای گرافیکی و کامپیوتری ساخته میشوند.
اگرچه هنگام تولید فیلم، دیزنی با مشکلاتی روبهرو شد اما به هر حال، این اثر آنقدر موفق بود که چندین دنباله پس از آن، ساخته شوند. حتی در طی سالهای اخیر، صحبتهایی درباره تولید یک دنباله مستقیم تحت عنوان کوچکشدن صورت گرفت و بنابراین بدیهی است که هنوز طرفداران زیادی برای فیلم وجود داشته باشند.
موشکزن (The Rocketeer)
کارگردان: جو جانستون
بازیگران: جنیفر کانلی، بیلی کمپر، تیموتی دالتون
تاریخ انتشار: ۱۹۹۱
امتیاز راتن تومیتوز: ۶۶ از ۱۰۰
امتیاز IMDb به فیلم: ۶.۵ از ۱۰
موشکزن هنگام انتشار، به یک شکست عظیم در گیشه تبدیل شد و برخلاف دیگر آثار ضعیف دیزنی، از آن زمان، هنوز نتوانسته است مخاطبی پیدا کند و به طور کلی خیلی مورد توجه مخاطبان و منتقدان قرار نگرفت. داستان فیلم درباره یک خلبان بدلکار است که پس از پیدا کردن یک جتپک موشکی، تبدیل به یک ابرقهرمان میشود. فیلمنامهنویسان با نبوغ خود، داستان زندگی واقعی هاوارد هیوز مخترع را در فیلم میگنجانند و تاریخ را مرور میکنند.
تعجبآور است که فیلم هنوز بازسازی نشده است. این فیلم شاید در سال ۱۹۹۱ آنقدرها موفق نبوده باشد اما دارای پتانسیلهای زیادی است و مخصوصا با توجه به توسعه جلوههای ویژه در ۳۰ سال گذشته، شانس زیادی دارد. اگرچه طرح داستان و حتی لباس این ابرقهرمان، شباهت بسیاری به داستان و لباس مرد آهنی دارد.
جان کارتر (John Carter)
کارگردان: اندرو استانتون
بازیگران: تیلور کتش، لین کالینز، ویلم دفو
تاریخ انتشار: ۲۰۱۲
امتیاز راتن تومیتوز: ۵۲ از ۱۰۰
امتیاز IMDb به فیلم: ۶.۶ از ۱۰
جان کارتر به عنوان یکی از بزرگترین فاجعههای دیزنی شناخته میشود. بودجه این فیلم بیش از ۳۰۰ میلیون دلار بود که آن را به یکی از گرانترین فیلمهای تاریخ تبدیل میکرد اما حتی نتوانست این بودجه را از فروش خود در گیشه به دست آورد.
مشکل فیلم در آن زمان عمدتا ناشی از نحوه نمایش و بازاریابی آن بود و جان کارتر در واقع آنقدرها هم که نتایج گیشه نشان میدهد، بد نیست. در این فیلم، شخصیت اصلی در تلاش است تا پس از ایجاد ناآرامی و جنگ در سطح مریخ، در این سیاره، صلح برقرار کند. متاسفانه این فیلم شکست بدی خورد، زیرا میتوانست با اقتباس از رمان آن که ۱۰ دنباله دارد، یکی دیگر از فرانچایزهای اصلی دیزنی باشد.
ملاقات با خانواده رابینسون (Meet The Robinsons)
کارگردان: استفن جان اندرسون
صداپیشگان: استفن جان اندرسون، تام شلک، وسلی سینگرمن
تاریخ انتشار: ۲۰۰۷
امتیاز راتن تومیتوز: ۶۷ از ۱۰۰
امتیاز IMDb به فیلم: ۶.۸ از ۱۰
تعجبی ندارد که فیلمهای علمیتخیلی دیزنی بسیار کمیاب هستند، زیرا در واقع، تعداد کمی از آنها به موفقیت میرسند. ملاقات با خانواده رابینسون یکی دیگر از فیلمهای علمیتخیلی دیزنی است که علیرغم داشتن انیمیشنهای خلاقانه و شخصیتهای سرگرمکننده، عملکرد ضعیفی از خود نشان داد.
این فیلم درباره یک کودک نابغه است و شامل عناصری مانند سفر در زمان، دایناسورها و کنترل ذهن است که این اثر را به یکی از سرگرمکنندهترین فیلمهای فهرست دیزنی تبدیل میکنند. کل ۹۵ دقیقه فیلم، یک سفر هیجانانگیز و بسیار مفصل و دارای جزئیات خاصی مانند ارجاعاتی به نیکولا تسلا و تمام اختراعات آزمایشگاه لوئیس است.
ترون (Tron)
کارگردان: استفن لیزبرگر
بازیگران: جف بریجز، سیندی مورگان، بروس باکسلایتنر
تاریخ انتشار: ۱۹۸۲
امتیاز راتن تومیتوز: ۷۲ از ۱۰۰
امتیاز IMDb به فیلم: ۶.۸ از ۱۰
ترون: میراث (Tron: Legacy)
کارگردان: جوزف کازینسکی
بازیگران: اولیویا وایلد، جف بریجز، گرت هدلاند
تاریخ انتشار: ۲۰۱۰
امتیاز راتن تومیتوز: ۵۱ از ۱۰۰
امتیاز IMDb به فیلم: ۶.۸ از ۱۰
ترون درباره کوین فلین، یک مهندس نرمافزار است که به دنیای دیجیتال منتقل میشود و باید در بازیهای عجیبی، رقابت کند. شاید امروز خیلی جالب به نظر نرسد اما این فیلم در سال ۱۹۸۲، خیلی جلوتر از زمان خود بود. اگرچه ترون به موفقیت بزرگی دست نیافت اما دیزنی تصمیم گرفت تا دنبالهای برای آن بسازد.
ترون: میراث اگرچه ۲۸ سال بعد و خیلی دیر ساخته شد اما به هر حال بهتر از این بود که هیچ وقت تولید نشود. این دنباله دهها سال بعد آمد و انتظاری طولانی و تلخ برای طرفداران محدود خود رقم زد. میراث، یک نمایش بصری و فیلمی است که بیشتر طرفداران از آن متنفرند اما منتقدان، آن را دوست دارند. با این حال، این فیلم بیشتر سبکمحور بود و خیلی به ماهیت موضوع نپرداخت و روایت ضعیفی داشت که مانند فیلم اصلی، منجر به نمره ۶.۸ در سایت شد.
پرواز مسیریاب (Flight Of The Navigator)
کارگردان: رندال کلایسر
بازیگران: جوی کرامر، پل ریبونز، سارا پارکر
تاریخ انتشار: ۱۹۸۶
امتیاز راتن تومیتوز: ۸۴ از ۱۰۰
امتیاز IMDb به فیلم: ۶.۹ از ۱۰
پرواز مسیریاب در سالهای اخیر، تبدیل به یک اثر تاثیرگذار شده است، تا جایی که یک یوتیوبر مشهور، مستندی کامل درباره این فیلم تهیه کرد.
تعجبآور نیست که این فیلم محصول سال ۱۹۸۶، بالاترین امتیاز سایت را ندارد، زیرا تا حدی آزمایشی و آزمون و خطای استودیوی دیزنی بود. پرواز مسیریاب یکی از اولین فیلمهایی بود که به صورت گسترده از کارهای گرافیکی و کامپیوتری استفاده کرد و اگرچه فیلم از نظر مالی موفقیتآمیز نبود اما این آزمایش نتیجه داد، زیرا زمینه را برای چشمانداز فیلمهای کنونی فراهم کرد.
۲۰ هزار فرسنگ زیر دریا (۲۰,۰۰۰ Leagues Under The Sea)
کارگردان: ریچارد فلچر
بازیگران: جیمز میسون، کرک داگلاس، پیتر لور
تاریخ انتشار: ۱۹۵۴
امتیاز راتن تومیتوز: ۸۹ از ۱۰۰
امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۲ از ۱۰
فیلمهایی که چند دهه قدمت دارند به خودی خود اشکالی ندارد اما فیلمهای علمیتخیلی قدیمی به دلیل جلوههای ویژه ضعیف و مفاهیم عجیب خود، بدترین آثار محسوب میشوند. با این حال، ۲۰ هزار فرسنگ زیر دریا هنوز سرگرمکننده است. این فیلم پیشدرآمدی برای سبک استیمپانک بود و دارای صحنهای از مبارزه با یک ماهی مرکب غولپیکر است.
این پروژه همچنین یکی از جذابترین ضدقهرمانها یعنی کاپیتان نمو را دارد که از آن زمان تا به حال، بر شخصیتهای ضدقهرمان دیگر فیلمها، تاثیر گذاشته است. حتی چندین بازسازی از ۲۰ هزار فرسنگ زیر دریا تولید شدند اما هیچ کدام به کیفیت نسخه اصلی در سال ۱۹۵۴ نبودند.
سیاره گنج (Treasure Planet)
کارگردانان: ران کلمنتس، جان ماسکر
صداپیشگان: جوزف گوردون لویت، اما تامپسون، مارتین شورت
تاریخ انتشار: ۲۰۰۲
امتیاز راتن تومیتوز: ۶۹ از ۱۰۰
امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۲ از ۱۰
دیزنی چندین اقتباس کاملا متفاوت از رمان کلاسیک جزیره گنج ساخته است که اولین مورد بیشتر به داستان رمان وفادار بود و دومین مورد منجر به ساخت پروژه ماپتها شد اما جالبترین آنها سومین مورد یعنی انیمیشن سیاره گنج است که عناصر اصلی رمان منبع را در فضا قرار داد.
مفهوم عمیق و جذاب این فیلم، آنطور که انتظار میرفت، در گیشه، خوب عمل نکرد و دقیقا به همین دلیل است که این فیلم یکی از شکستهای دیزنی محسوب میشود که سزاوار توجه بیشتری است. سیاره گنج سرشار از تخیل و طنز است و با تصاویر دیجیتالی خود، مضمونی فراتر از بدیهیات ارائه میدهد.
لیلو و استیچ (Lilo & Stitch)
کارگردانان: کریس سندرز، دین دیبلویس
صداپیشگان: کریس سندرز، دوی چیس، تیا کرر
تاریخ انتشار: ۲۰۰۲
امتیاز راتن تومیتوز: ۸۶ از ۱۰۰
امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۳ از ۱۰
لیلو و استیچ از زمان اکرانش در سال ۲۰۰۲ همچنان محبوبیت خود را حفظ کرده است. در این فیلم، استیچ ممکن است شبیه یک خرس کوآلای زیبا به نظر برسد اما او در واقع، یک موجود آزمایشی ژنتیکی است که توسط یک دانشمند دیوانه ایجاد شده است.
چیزی که فیلم را به یکی از بهترینهای فهرست و کاتالوگ دیزنی تبدیل میکند، دوستی جذابی است که بین استیچ و لیلو شکل میگیرد. لیلو دختری جوان و اهل هاوایی است که استیچ را سگ خود مینامد. لیلو و استیچ یکی از بهترین فیلمهای دوستانه درباره بیگانگان است و آنقدر موفقیتآمیز بود که مجموعه کاملی از دنبالهها را به همراه داشت. همه آنها مستقیم در قالب دیویدی عرضه شدند و متاسفانه حتی نیمی از جذابیت فیلم اصلی را نداشتند.
۶ قهرمان بزرگ (Big Hero 6)
کارگردانان: دان هال، کریس ویلیامز
صداپیشگان: رایان پاتر، جیمی چانگ، مایا رادولف
تاریخ انتشار: ۲۰۱۴
امتیاز راتن تومیتوز: ۹۰ از ۱۰۰
امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۸ از ۱۰
دههها بود که دیزنی، فیلمهای علمیتخیلی میساخت اما این ۶ قهرمان بزرگ بود که دنیای این استودیو را تغییر داد. این اولین فیلم علمیتخیلی از این استودیو بود که هم مورد استقبال منتقدان و هم مخاطبان عام قرار گرفت و همچنین در گیشه موفق شد.
این فیلم داستان دو مهندس رباتیک جوان است که یک تیم ابرقهرمانی تشکیل میدهند و به طرز شگفتانگیزی سعی می کنند انتقام مرگ یکی از عزیزان خود را بگیرند. با وجود موفقیت فیلم، عجیب است که این پروژه هیچ دنبالهای نداشته است اما داستان آن در مجموعهای تلویزیونی که سه سال بعد پخش شد، ادامه پیدا کرد.
در لیست 11انیمه سینمایی برتر شبیه « اسم تو » که باید تماشا کنید کدام انیمه ها قرار دارند؟ 11 انیمه پرطرفدار شبیه « اسم تو » که باید تماشا کنید کدام انیمه ها میباشند؟ در لیست برترین انیمه شبیه اسم تو که باید تماشا کنید کدام انیمه ها قرار دارند؟
انیمهی سینمایی «اسم تو» از ماکوتو شینکای سال ۲۰۱۶ اکران شد و از همان زمان اکران به موفقیت گستردهای رسید و کلی هوادار سراسر جهان پیدا کرد. فیلم رکوردهای فروش انیمهها در ژاپن و جهان را شکست و یکی از پرفروشترین انیمههای تاریخ شد. جلوههای بصری عالی، ریتم سریع و یک داستان عاشقانه تاثیرگذار، از مهمترین عواملی بودند که باعث موفقیت آن شدند.
مسلما انیمهای با چنین محبوبیتی به این زودیها فراموش نمیشود، و هواداران آن تلاش میکنند همچنان در همان حال و هوا باشند و آثار مشابه دیگری هم تماشا کنند. علاوه بر چندتا از کارهای خود شینکای، چند انیمهی سینمایی عالی دیگر هم هستند که یا چنین مضمون مشابهی را به کار بردهاند، و یا از نظر بصری و زیباییشناسی، شبیه «اسم تو» هستند.
انیمه سینمایی
«اسم تو» را چه یک داستان بلوغ با زیرلایههای ماوراءالطبیعه در نظر بگیریم، یا یک داستان عاشقانهی عجیب و غریب، باز هم در صنعت انیمه نمونههای مشابه خوب دیگری هم برای تماشا وجود دارد.همراه مجله اینترنتی ماهتوتا باشید.
دختری که در زمان پرش میکرد (The Girl Who Leapt Through Time)
کارگردان: مامورو هوسودا
نویسنده: ساتوکو اوکودرا
تولید کننده: مدهاوس
سال: ۲۰۰۶
«دختری که در زمان پرش میکرد» یکی از کارای قدیمیتر مامورو هوسودا است، کسی که بیشتر به خاطر کارگردانی نسخهی سینمایی «دیجیمون» مشهور شد. فیلم داستان دختری است که به یکباره متوجه میشود توانایی سفر در زمان را دارد و به معنای واقعی کلمه میتواند در آن پرش کند. او خیلی زود متوجه میشود که سفر در زمان آنقدرها هم که فکر میکرد راحت نیست و باید با کلی پیامدهای عجیب دستوپنجه نرم کند که خودش عاملشان بوده.
وجه تشابه فیلم با «اسم تو» در این است که اینجا هم به نوعی با یک داستان بلوغ طرف هستیم، همچنین آن جنبههای ماوراءالطبیعه مشابه هم اینجا دیده میشوند. فیلم هوسودا به اندازهی «اسم تو» عاشقانه نیست، ولی او مثل شینکای، خیلی خوب موفق میشود پیرنگ سفر در زمان را به پایان احساسی خوبی برساند.
۵ سانتیمتر در ثانیه (Five Centimeters per Second)
کارگردان: ماکوتو شینکای
نویسنده: ماکوتو شینکای
تولیدکننده: کامیکس ویو
سال: ۲۰۱۱
تا قبل از این که «اسم تو» اکران شود، خیلیها «پنج سانتیمتر در ثانیه» را بهترین فیلم شینکای در نظر میگرفتند. واقعا هم شایستهی این همه تحسین بود. خیلی از عناصری که امضای کارهای شینکای هستند، در این فیلم دیده میشوند: انتظار عمیقی که بین دو عاشق جدا از هم شکل گرفته است، و آن پسزمینههای بصری درخشان و تماشایی.
ولی با وجود این شباهتها، «۵ سانتیمتر در ثانیه» در پایان شبیه یک پیشنویس از «اسم تو» به نظر میرسد. در حالی که «اسم تو» پر امید و الهامبخش است، «۵ سانتیمتر در ثانیه» فضای تلختر و غمانگیزتری دارد. این دو فیلم اگر از نظر حالوهوا با هم متفاوتند، ولی به نوعی مکمل همدیگر حساب میشوند. و «۵ سانتیمتر در ثانیه» همچنان یکی از تاثیرگذارترین و دلنشینترین آثار او باقی مانده است.
صدای خاموش (A Silent Voice)
کارگردان: نائوکو یامادا
نویسنده: ریکو یوشیدا
تولید کننده: کیوتو انیمیشن
سال: ۲۰۱۶
در بین کارگردانهای زنی که انیمه میسازند، نائوکو یامادا به لطف انیمهی سینمایی «صدای خاموش» به یکی از موفقترین آنها تبدیل شده است. این انیمهی سینمایی احساسی و تاثربرانگیز، الان دیگر به یک جایگاه دست نیافتنی رسیده است. جالب این است که فیلم همزمان با «اسم تو» اکران شد و البته در خیلی از زمینهها، بازی را به رقیب قدر خود باخت. ولی میتوان محتوای مضمونی کموبیش مشابهی را در هردو اثر پیدا کرد.
«صدای خاموش» آن چشمانداز و جنبهی جادویی و فراطبیعی «اسم تو» را در خود ندارد، ولی درامی شخصی و هولناک درباره رستگاری و عشقهای نادیده ارائه میدهد. با اینحال، داستانهای عاشقانهی دراماتیکی که در هر دو فیلم پیاده شدهاند، تا حدی شبیه بهم به نظر میرسند. همین باعث شده که «صدای خاموش» همیشه به عنوان یک گزینهی بعدی به هواداران «اسم تو» پیشنهاد شود.
باغی از کلمات (The Garden Of Words)
کارگردان: ماکوتو شینکای
نویسنده: ماکوتو شینکای
تولید کننده: کومیکس ویو فیلمز
سال: ۲۰۱۳
«باغی از کلمات» یک نقطهی میانی قابل توجه در کارنامهی کاری شینکای است. فیلم در فاصله بین «پنج سانتیمتر در ثانیه» و «اسم تو» ساخته شده و جایگاه قابل توجهی دارد. هواداران پروپاقرص شینکای با مقایسهی «اسم تو» با کارهای قدیمیتر شینکای متوجه شدهاند که از «اسم تو» به بعد، شینکای نگاه امیدوارانهتری به زندگی پیدا کرده است.
اگر کارنامهی شینکای را از نظر مضمونی به دو دستهی قبل و بعد از «اسم تو» تقسیم کنیم، «باغی از کلمات» در هیچیک از این دو دسته قرار نمیگیرد. شاید به خاطر اینکه این فیلم زمان بسیار کوتاهتری دارد و در آن، خبری از جاهطلبیهای فیلمهای بلندی چون «اسم تو» دیده نمیشود. صرف نظر از این مسائل، انیمیشن و طراحی هنری فیلم فوقالعاده زیبا هستند. با تماشای فیلم خیلی خوب میتوان متوجه شد که ماکوتو شیکای کارگردان در حال عبور از یک دورهی گذار است.
پاتمای وارونه (Patema Inverted)
کارگردان: یاسوهیرو یوشیورا
نویسنده: یاسوهیرو یوشیورا
تولیدکننده: ریکا
سال: ۲۰۱۳
«پاتمای وارونه» یک انیمهی عالی ولی بسیار قدرنادیده از یاسوهیرو یوشیورا است که احتمال زیاد اسمش را نشنیدهاید. فیلم همچنین از آن آثاری است که شباهتهای زیادی به «اسم تو» دارد. هردو فیلم داستان یک رابطهی عاشقانه میان دو نفر هستند و عناصر فراطبیعی هم لابهلای داستان خود گنجاندهاند، و هردو فیلم کلی پیچش داستانی غافلگیر کننده دارند که کلی به غنای پیرنگ اضافه میکند.
در «پاتمای وارونه» به جای عوض شدن بدنها، با دنیایی طرف هستیم که در آن برای گروهی از مردم، نیروی جاذبه به صورت وارونه عمل میکند. و لابهلای این تغییرات گرانشی عجیب، پسری با دختری مواجه میشود و آنها دل به هم میبندند. فیلم شاید آن شکوه بصری «اسم تو» را نداشته باشد، ولی به لطف ترفندهای تماشایی جالب و یک رابطهی عاشقانه قوی که محور مرکزی آن را تشکیل میدهد، کاری میکند که از تماشایش پشیمان نشوید.
فرزندان گرگ (Wolf Children)
کارگردان: مامورو هوسودا
نویسنده: ساتوکو اوکودرا، مامورو هوسودا
تولید کننده: استودیو چیزو
سال: ۲۰۱۲
داستانهای بلوغی که در بستر اتفاقات ماوراءالطبیعه رخ میدهند، به مضمون ثابت آثار شینکای تبدیل شدهاند. همین باعث شده است که آثار او با فیلمهای مامورو هوسودا زیاد مقایسه شود. او هم مثل شینکای عاشق موضوعهای اینچنینی است، و «فرزندان گرگ» یکی از بهترین آثار هوسودا در این زمینه است.
در حالی که شینکای معمولا روی شخصیتهای جوان و کمسن تمرکز میکند، شخصیت اصلی «فرزندان گرگ» مادری است که تلاش میکند دو کودک غیرطبیعی خود را بزرگ کند. همین بچههای غیرطبیعی گرگینه، از مهمترین نقاط قوت فیلم هستند و آن را به یک اثر تماشایی تبدیل کردهاند.
زمزمهی قلب (Whisper of the Heart)
کارگردان: یوشیفومی کوندو
نویسنده: هایائو میازاکی
تولیدکننده: استودیو جیبلی
سال: ۱۹۹۵
استودیو جیبلی انیمهی معرکه و مشهور زیاد دارد، ولی «زمزمهی قلب» قطعا یکی از قدرنادیدهترین آنهاست. فیلم همچنین یکی از عاشقانهترین آثار جیبلی هم هست. اگرچه در تمام آثار جیبلی میتوان داستانهای فرعی عاشقانهی زیادی پیدا کرد، ولی در «زمزمهی قلب» این رابطهی عاشقانه، محوریت اصلی فیلم را شکل میدهد.
همچون «اسم تو» اینجا هم بایک داستان بلوغ طرف هستیم که در قالب یک پیرنگ عاشقانه ارائه میشود. فیلم داستان دو شخصیت است که همچنان که بر موانع پیش روی خود غلبه میکنند، بزرگ میشوند. «زمزمهی قلب» در مقایسه با «اسم تو، فضای غیرجادوییتر و زمینیتری دارد و بر خلاف قهرمان بازیهای آثار شینکای، داستان کشمشهای کوچک و انسانی دو نفر است.
فرزند آبوهوا (Weathering with You)
کارگردان: ماکوتو شینکای
نویسنده: ماکوتو شینکای
تولیدکننده: کومیکس ویو فیلمز
سال: ۲۰۱۹
«فرزند آبوهوا» دیگر بلاکباستر موفق شینکای است که بعد از «اسم تو» ساخته شد. منتقدان خیلی زود دست به مقایسهی این دو فیلم زدند و زیباییشناسی و مضامین و موسیقی (موسیقی هر دو فیلم را یک گروه ساخته بودند) آنها را مورد بررسی قرار دادند.
بعد از اثر موفقی مثل «اسم تو»، ساخت یک فیلم دیگر با همان کیفیت کار سختی است، «فرزند آبوهوا» هم بعد از اکران، نتوانست آن موفقیت افسانهای «اسم تو» را از نظر هواداران و منتقدان به دست آورد. ولی باز هم با یک فیلم درجه یک طرف هستیم که اتفاقا در بعضی حوزهها، خیلی خوب میتواند کاستیهای «اسم تو» را جبران کند.
این شاهکار قدرنادیدهی نائوکو یامادا، با ارائهی یک داستان عاشقانهی تاثیرگذار همچون «اسم تو»، خیلی خوب میتواند آن حس انتظار شدید را در مخاطب برانگیزد. همچون فیلم شینکای، «لیز و پرندهی آبی» هم از مضامین مشابهی چون فاصله احساسی و فیزیکی بین دو شخصیت استفاده میکند، تنها فرق این است که با یک ریتم کند و آهسته طرف هستیم.
شاید مقایسهی بهتر این است که بگوییم «لیز و پرندهی آبی» در مقابل «صدای خاموش»، حکم «پنج سانتیمتر در ثانیه» را در مقابل «اسم تو» دارد. اگرچه تمام این فیلمها به سراغ مفاهیم مضمونی مشابهی رفتهاند، ولی «لیز» و «پنج سانتیمتر» با یک زیباییشناسی متمایز به سراغ چنین دستمایههایی میروند و پایانهای متفاوتی را به نمایش میگذارند.
ناپدید شدن هاروهی سوزومیا (The Disappearance of Haruhi Suzumiya)
کارگردان: تاتسویا ایشیتارو، یاسوهیرو تاکهموتو
نویسنده: فومیهیکو شیمو
تولیدکننده: کیوتو انیمیشن
سال: ۲۰۱۰
انیمه های معروف
«ناپدید شدن» در اصل یک پایان عالی و درجه یک است برای «مالیخولیای هاروهی سوزومیا»، سریال انیمهی محبوبی که در سال ۲۰۰۶ پخش شد. فیلم «ناپدید شدن» هم محوریت داستان خود را روی ناپدید شدن دختری به نام هاروهی سوزومیا گذاشته است. «ناپدید شدن» بسیار محبوب است، مخصوصا از این نظر که خیلی خوب موفق میشود دنبالهی داستانی که در سریال شروع شده است را پی بگیرد و آن را به یک اثر رضایتبخش و عالی تبدیل کند.
همچون «اسم تو»، «ناپدید شدن» هم یک داستان عاشقانه در بستر رویدادهای فانتزی روایت میکند و میتوان آن را یکی از بهترین انیمههای عاشقانهای در نظر گرفت که لزوما تمام تاکید خود را روی عشق نگذاشته است. با اینحال، باز هم در مقایسه با «اسم تو»، «ناپدید شدن» دیگر پیاز داغش را زیاد میکند و بیش از حد غرق در عناصر فراطبیعی و علمی تخیلی میشود. اگر با این مجموعه هیچ آشنایی ندارید، بهتر است اول به سراغ سریال بروید، چرا که دنبال کردن اتفاقات «ناپدید شدن» بدون شناخت از داستان و اتفاقهای پیشین، کار راحتی نیست.