در شرایط نادر ، پلیکان ها زمانی که خمیازه میکشند ، ستون فقراتشان در دهانشان نمایان میشود. / حیات وحش
و تمام مطالب و محتوای این وب سایت طبق قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد و فعالیت میکند.
پس از بارگزاری صفحه و بر روی دکمه قبول میکنم کلیک کنید.
و از قسمت نظرات درخواست خود را ارسال کنید.
افرادی که واجد شرایط نیستند به هیچ وجه درخواست ارسال نکنند.
در شرایط نادر ، پلیکان ها زمانی که خمیازه میکشند ، ستون فقراتشان در دهانشان نمایان میشود. / حیات وحش
گروه فیلم سینمایى “رقصنده “به کارگردانى بهمن گودرزى که تولید خود را در تهران آغاز کرده بودند همچنان مشغول فیلمبردارى هستند.
امین حیایى و امیر جعفرى زوج اصلى این فیلم هستند و ریحانه پارسا، مرتضى رحیمى در کنار امیر حسین رستمى دیگر نقشها را بازى میکنند.
کمدى رقصنده با محوریت پناهندگى نوشته شده و بجز تهران قراراست بخشى از سکانس هاى آن نیز در ماکائو مقابل دوربین رود.
آرش قادرى فیلمنامه این کار را نوشته و حمید اکبرى خامنه بازنویسى آن را بر عهده داشته است.
گزارش امروز ما دربارهی جیمز اس جیمسون، است که یکی از زشتترین رسواییهای جهان را به نام خود ثبت کرد. او از یک خانواده ایرلندی ثروتمند بود که به تولید مشروبات ویسکی شهرت داشتند. او در کنار ثروت به دست آمده از فروش مشروبات، علاقهی زیادی نیز به سفرهای ماجراجویانه با هدف کشف و گردش در آفریقا داشت.
در سال ۱۸۹۰ میلادی، جیمسون همراه با یک جهانگرد به نام هنری استنلی به کنگو سفر کرد. هدف او از این سفر آزاد کردن والی عثمانی به نام امینپاشا بود که در جنوب سودان و در یک آرامی دستگیر شده بود. در میان آنها یک تاجر زنجباری معروف به نام تیبو تیب (حمد بن محمد المرجبی) حضور داشت. او مالک زمینهای گسترده کشاورزی بود و به تجارت عاج و پرده میپرداخت. کنگو در آن دوران به طور ویژه دوران تاریکی را سپری میکرد و آفریقا به طور کلی شاهد کشمکش بین نیروهای استعماری برای بسط سلطه و نفوذ در این سرزمین بود. به همین دلیل اوضاع به شدت به هم ریخته شده بود و گروههای مافیایی خطرناک، راهزنان و قبایل بدوی وحشی اوضاع را وخیم تر کرده بودند و به جان و مال بومیان رحم نمیکردند.
بنا به ادعای اسد فران، مترجم سوری همراه تیم جهانگردی، جیمسون به او گفت که برای دانستن درباره آدمخواری در میان قبایل وحشی که در دشتهای دور افتاده زندگی میکنند، کنجکاوی زیادی دارد و تمایل دارد تا آدمخواری را همانطور که هست ببیند و جزئیات آن را از نزدیک نقاشی کند.
به همین دلیل، جیمسون از یکی از تاجران برده دخترکی آفریقایی ده ساله را در ازای شش دستمال خرید و او را همراه رهبر بومی قبیله به کلبهای که تعدادی آدمخوار در آنجا بود، ببرند. او از مترجم خواست تا به آدمخوارها بگوید:
این دختر بچه هدیهای از یک مرد سفیدپوست است که میخواهد خورده شدن او را از نزدیک ببیند.
آدم خوارها دخترک را گرفتند. به درخت بستند و شکمش را با خنجر دریدند، و مدتی را صبر کردند تا خون دختر کاملا برود. دخترک با التماس از مرد سفیدپوست و همراهانش میخواست تا او را نجات دهند، اما بی حاصل بود و سرانجام خود را به دست مرگ سپرد. بعد از مرگ دخترک جسدش را تکه تکه کردند و خوردند. جیمسون این صحنهها را در شش نقاشی با جزئیات تمام با آبرنگ نقاشی کرد.
پس از گذشت چند ماه خبر این حادثه دردناک به صفحات روزنامهها اروپایی رسید و این یک رسوایی بزرگ برای جیمسون که همیشه در نقش یک جنتلمن در جامعه حضور داشت، به شمار میرفت. او در دفاع از خود گفت، نقشی در آدمخواری نداشته و وقتی به قبیله دعوت شده بود، آنها داشتند آدم خواری میکردند و به مرحلهی خوردن پا و ساق رسیده بودند و این تیبو تیب بود که پیشنهاد خریدن دختر در ازای شش دستمال و تسلیم او به قبیله آدمخوارها را مطرح و ادعا کرد که مترجم اسد فران هم به خاطر خرده حساب شخصی و درگیری در طول سفر، از او کینه به دل گرفته و چنین شایعاتی را منتشر میکند.
اما هنری استنلی هم حرفهای فران را تأیید کرد و جیمسون را فردی با خوی وحشیگری و بسیار متکبر توصیف کرد. خوشبختانه جیمسون زیاد عمر نکرد و چند ماه پس از جنجالهای ایجاد شده، در آفریقا بر اثر تب درگذشت. مترجم افشاگر آقای اسد فران هم از سوی یک افسر بریتانیایی به نام فرانسیس دی وینتون که نماینده بلژیکیهای استعمارگر در کنگو بود مجبور شد تا همهی حرف هایش را پس بگیرد.
پدرو رودریگز فیلهو، دقیقاً همان شخصیت قاتل در سریال معروف دکستر نیست، اما او نیز یک قاتل سریالی است که جنایتکاران و افراد شروری که از قانون گریختهاند را هدف جنایت خود قرار میداد. به همین دلیل به او لقب «خاصترین» و «مفیدترین» قاتل زنجیرهای جهان دادند. «پدرو رودریگز فیلهو» به عنوان یک قاتل خطرناک سریالی شناخته میشد، وی ۷۰ فقره قتل مرتکب شد و قبل از رسیدن به ۱۸ سالگی، ۱۰ مورد از آنها را انجام داد.
پدرو خودش را آدم خوبی میدانست که فقط آدمبدها و افراد بیقانون را میکشد. او قربانیان غیر عادی _که ما خیلی کم در زندگی با آنها برخورد میکنیم_ را هدف جنایتهای خود قرار میداد، به طوریکه یکی از روانشناسان او را یک روانی «ایدهآل» توصیف کرد که همه قربانیانش وجوه مشترک داشتند و اغلب افرادی بودند که یا از قانون خارج شده و یا با او بد رفتاری کرده بودند.
البته مثل همه قاتلها، فیلهو هم آغاز غمانگیزی داشت و دنیا خیلی زود به او چنگ و دندان نشان داده بود. او در سال ۱۹۵۴ میلادی در شهر «میناس گیرایس» برزیل با جمجمهای آسیب دیده بر اثر کتک خوردن مادرش در دوران بارداری از پدرش به دنیا آمد.
وقتی فیلهو ۱۴ ساله بود، نخستین جنایتهای خود را مرتکب شد. قربانی نخست معاون شهردار بود. انگیزه این جنایت رفتار زشت معاون شهردار با پدر فیلهو بود. او پدر فیلهو را که مستخدم مدرسه بود به اتهام دزدی از آشپزخانه مدرسه از کار اخراج کرد. در پاسخ به این اخراج، فیلهو با یک اسلحه بزرگ، به معاون شهردار جلوی در شهرداری شلیک کرد و او را به قتل رساند. او دزد واقعی آشپزخانه مدرسه را که او هم یک مستخدم مدرسه بود گیر انداخت و او را هم به قتل رساند.
فیلهو بعد از این دو جنایت به منطقه موجیداسکروزیس در سائوپائولو گریخت و در آنجا یک تاجر مواد مخدر معروف را کشت و در چند حمله مسلحانه شرکت کرد.
سپس عاشق زنی به نام «ماریا آپارسیدا اولیمبیا» شد و مدتی را با هم زندگی کردند و چندی بعد از ازدواج او یکی از مهرههای مهم گروههای مافیایی برزیل را به قتل رساند. دلیل این جنایت مرگ معشوقهاش اولیمبیا بود. این فقدان باعث شد تا پدرو عمیقاً وارد جنایتهای زنجیرهای بشود، او هر فردی را که احساس میکرد از ماجرای قتل معشوقهاش خبر دارد میکشت و شکنجه میکرد و در نهایت توانست با ردیابی افراد، قاتل اصلی «ماریا» را پیدا کند و او را هم به قتل برساند.
قاتل قلب پدرش را خورد
جنایت بعدی یکی از مشهورترین و زشتترین جنایتهای انتقامجویانه فیلهو و قربانی آن، پدرش بود. انگیزه قتل این بود که پدرش با خنجر سر مادرش را برید، پدرش به زندان افتاد اما این اتفاق باعث نشد تا فیلهو دست از انتقام بردارد. او به ملاقات پدر رفت و ۲۲ ضربه کشنده با چاقو به او وارد کرد، او به همین اندازه اکتفا نکرد بلکه قلب پدرش را از سینه درآورد و آن را بلعید. فیلهو در ۲۴ مارس سال ۱۹۷۳ میلادی، دستگیر شد و به همراه دو مجرم دیگر که یکی از آنها متجاوز بود به دفتر پلیس برده شد. وقتی پلیس درهای ماشین را باز کرد تا آن دو را بیرون بیاورد، متوجه شد که فیلهو مرد متجاوز را به قتل رسانده است.
این آخرین جنایت او نبود. وقتی او را به سلول انداختند او که خود را در احاطه مجرمین بسیاری دید، احساس کرد که باید جنایتهای بیشتری انجام دهد. فیلهو در طول دوران حبسش در حدود ۴۷ زندانی را به قتل رساند. به قتل رساندن زندانیها در نهایت باعث شد تا احساس عذاب وجدان به سراغ او بیاید.
او در یک مصاحبه گفت از کشتن آدمهای مجرم لذت میبرد و احساس شعف میکند و شگرد او استفاده از چاقو و بریدن اعضا و جوارح مقتول با تیغهای تیز بود.
او به خاطر قتلهای خارج از زندان به ۱۲۸ سال حبس محکوم شد، اما جنایتهای او در زندان این حکم را به ۴۰۰ سال رساند، با علم به این که بیشترین میزان سپری کردن حکم زندان در برزیل فقط ۳۰ سال است. به همین دلیل فیلهو فقط چهار سال در زندان ماند و در سال ۲۰۰۷ میلادی آزاد شد. او یکی از بدنام تربن قاتلان برزیل است که بیش از هر چیزی به دلیل جنایتهایش در زندان شناخته میشود.